امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 26 : من با احساساتم وقتی که آن را شناسایی می کنم ، چگونه رفتار می کنم و در ....
#1
Heart 
سوال 26 :  من با احساساتم وقتی که آن را شناسایی می کنم ، چگونه رفتار می کنم و در مورد آن چه کاری انجام می دهم ؟ 
پاسخ
#2
گاهی سرد و بی تفاوت هستم  گاهی سرکوب و خفه می کنم  فرار می کنم  گاهی نمی پذیرم و رها نتمی کنم و گتاهی بدون فکر عواقب تا احساسی را شناسایی می کنم سریعا از روی ان عمل می کنم و بعد خسارت به بار می اورد و پشیمان می شوم  تمایل و توانایی برای بروز صحیح انها را ندارم
پیام سوال : رفتاری که ما می کنیم این است که معمولا انها را سرکوب و خفه می کنیم اما باید برای شناخت انها کمک بگیریم و بدانیم که انها هرچه هستند  فقط یک احساسند و لازم نیست کاری از روی انها انجام دهم و انها را تکرار کنیم 
 از تکرار ان کار اشتباه و احساس بد اجتناب کنیم  و کاری که باعث می شود احساساتم خوب شود را انجام دهیم  سریعا ترک موقعیت کنم و بعد عمل و احساس را از هم جدا کنیم و فقط جهت شناسایی احساس کمی نگاه کنیم و بعد سریعا با راهنما تماس بگیریم و در جلسه مشارکت کنیم  مثلا پس از شناخت احساس خود ازاری ناشی از انجام عملی بدانیم که فقط یک احساس است و دست از خود ازاری برداریم - 
پاسخ
#3
با سلام....
در ابتدا وقتی احساساتم را شناسایی میکنم ۴حالت وجود دارد ۱-فرار کنم ۲-سرکوب کنم ۳-انکار کنم  ۴-بپذیرم
در سه مورد اول جز اینکه مشکلاتم بیشتر شود و عمر این احساسات بیشتر شود و هیچ نفع دیگری برایم ندارد. اما من سعی میکنم آنرا بپذیرم شاید مشکل بنظر بیاید اما کارآمد است 
من احساساتم در شرایط مخلتف متفاوت است در شناسایی است که معلوم میشود واقعی ست یا غیر واقعی ، من در آن سهم دارم یا ندارم ، سالم است یا نا سالم.
احساسات چون از دنیای بیرون میایند عمدتا غیر واقعی هستند چون من نقشی در آن ندارم.

مثلا چرا من احساس بدبختی میکنم؟ چون زندگیم را با ایده آل های کله ام مقایسه میکنم نا با واقعیتم. مثلا طرف میخواهد مرا حقیر کند چرا من احساس حقارت میکنم؟ چون تایید طلبم و اعتماد بنفس ندارم و شخصیتم را به معیارهای اجتماعی گِره زدم.

یکی از مشکلاتی که برایم به وجود میاید اینستکه ما نمیخواهم احساسات بَدم را به کسی بگوییم چون پذیرش مسئولیت پس از آنرا ندارم 
من نباید دنبال احساساتم براه بیافتم باید آنرا رها کنم و برم دنبال گفتن ، نوشتن ، پیدا کردن سهم خود تا احساسم تغییر کند.
در واقع احساس خروجی باورها و اعتقادات من است یعنی وقتی باور دارم که اگر به من سلام نکنند من آدم بی ارزشی هستم پس اگر به من سلام نکنند احساس بی ارزش میکنم .
وقتی احساسی را شناسایی میکنم ۲حالت دارد یا از روی آن عمل میکنم ولو به ضررم باشد مثل تلافی ، سرزنش دیگران ، منزوی شدن یا از روی آن عمل نمیکنم و میروم آنرا شناسایی میکنم ،  سهم خودم را پیدا میکنم ، مسئولیتش را میپذیرم و درد آنرا میکشم تا تغییر کنم.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان