امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 14 : آیا لغت (( خدا )) یا حتی مفهوم آن باعث ناراحتی من می شود ؟ منبع این ......
#1
Heart 
"خداوند بدانگونه که اورا درک می کنیم "



سوال 14 :  آیا لغت (( خدا )) یا حتی مفهوم آن باعث ناراحتی من می شود ؟ منبع این ناراحتی چیست ؟ 
پاسخ
#2
بله گاهی برایم ازار دهنده است و از ان می ترسم مخصوصا وقتی در مسیر قدم دوم درک  با نامفهومی از خدا برخورد می کنم برایم ازار دهنده است و دوست دارم از ان فرار کنم
منبع ان : باور های غلط گذشته 
 باورهای مذهبی  می ترسم خدا از من انتقام بگیرد  همیشه لغت خدا برایم تداعی کننده معلمی است خط کش به دست که منتظر است که دانش اموز خطایی بکند تا او را تنبیه کند  منبع این ناراحتی تکرار اشتباهاتم است  خودمحوری و عمل از روی اراده شخصی است وقتی کاری می کنم که احساس می کنم خواست او نیست دوست دارم این نیرو وجود نداشته باشد احساس خجالت و به دوش کشیدن احساس گناه از اعمال گذشته منبع دیگر این ناراحتی است  کارها و سو استفاده های دیگری که از نام خدا کرده است  براورده نشدن ارزوها و خواسته هایم  ایفا نکردن وظایف و سهم خودم در زندگی و متوقع بودن از او
پیام سوال : قبل از هر اقدامی برای سپردن اراده و زندگی باید بر روی مفاهیم نادرست و باورهای غلط در مورد ماهیت خداوند کار کنیم و بر انها غلبه کنیم تا این نیرو را وارد زندگی خود بکنیم  
پاسخ
#3
با سلام....
منبع ناراحتی من از باورها ، اعتقادات و درک غلطی بود که از کُلیَت خداوند بدانگونه که او را درک میکنم بود و گاهی هست.
فکر میکردم مسئول مجازات است.

من اگر پا رو خطی میکنم و بر خلاف جریان انسانیت کاری میکنم در واقع با وجدان آگاه خودم درگیر میشوم و ترس از تلافی خداوند به سراغم میاید چون اینگونه آموزش دیده بودم.
فکر میکردم خداوند در آسمانهاست و من روی زمین هنوز هم در جلسه موقع دعای آرامش گاهی به آسمان نگاه میکنم بجای اینکه حضورش را در وجودم احساس کنم.
وقتی خلاف میکردم و به تنگنا میخوردم هی خدا خدا میکردم که از مخمسه نجات پیدا کنم و وقتی نجات پیدا نمیکردم یقه خدا را میگرفتم و میگفتم چرا بین من و دیگر خلافکارها فرق میگذارد 
مثلا تا مدتها وقتی جوان یا کودکی کم سن از دنیا میرفت میگفتم خواست خدا بر این بود که از دنیا برود بعد به خودم میگفتم برای خداوند که کاری نداشت میتوانست جلوی مرگ این جوان را بگیرد چرا نگرفت؟ یا چرا خداوند برای گرسنگان آفریقا کاری نمیکند؟
در واقع من همیشه درگیر برداشتهای ذهنی خودم بودم و خدا را از دریچه فهم و درک محدود خودم شناسایی میکردم.
نمیفهمیدم زندگی هر انسان بستگی به عملکرد خودش و انسانهای دیگر دارد یا موفقیت یا شکست هر انسان به عملکرد خودش و اطرافیانش دارد و یا مرگ یک پدیده انسانی ست خداوند فقط خلق میکند و در اختیار انسانها میگذارد و این انسانها هستند که تصمیم میگیرند چگونه استفاده و زندگی کنند.
کسانیکه از کودکی برایم از خداوند صحبت میکردند خودشان درک درستی از خداوند نداشتند و رابطه ام با خداوند از سر ترس بود نه یک رابطه دوستانه در واقع رابطه ایی که دیگران به من انتقال داده بودند و حاصل درک خودم نبود.
امروز هم اگر امنیتهایم برقرار باشد خداوند را شکر میکنم و زمانیکه امنیتهایم بخطر میافتد دچار ترس و شک و تردید میشوم.

یکی از منابعه که باعث ناراحتی من از خداوند میشود اینکه چرا پدر و مادر من کسانی دیگر نیستند؟ یا چرا شرایط ایده آلی مثل دیگران ندارم؟
یکی دیگر از منابعه ناراحتی من از خداوند نگاه خودمحورانه و خودخواهانه و تصورات باطل من از حقیقت زندگی و عدم شناخت و آگاهی کافی از ذات خداوند و خواسته اش برای من و عدم رضایت (بشری) از آنجه که هستم و میخواهم باشم است.
من یا بلد نیستم یا نمیخواهم به او اعتماد کنم چون هم از نتیجه این اعتماد چیزی نمیدانم هم نتیجه دلخواه برایم مهمتر از خواست اوست.

من هیچوقت دنبال تحقیق درستی از ذات وجودی خداوند و خداشناسی نرفتم.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان