2021/10/21، 11:01 AM
2021/12/27، 08:25 PM
وقتی ما چیزی را اقرار میکنیم ان را ازحد ذهنیت به مرحله عمل در میاوریم –باعث میشود راهنما را به عنوان یک دوست واقعی ببینیم – شاید برای اولین بار باشد که یک نفر صادقانه به احساسات ما گوش میدهد و برای من ارزش قائل می شود – اسراری که درونمان نگه داشته بودیم باعث شده بود که یک لایه پوششی بین من و خودم بین من و دیگران و بین من و خداوند ایجاد شود و با همه فاصله داشته باشم که با اقرار از بین میرود – باعث میشود دست از پنهان کاری برداریم و خیلی راحت به دیگران و خداوند و خود بگویم که چی و کی هستیم – از احساس تنهای و انزوا بیرون میاییم – اقرار ترسهایمان را میگیرد و دیگر ترسها زندگی مرا رهبری نمیکنند مثلا وقتی یک نقص را به راهنما اقرار میکنم اولا به او نزدیک میشوم و دیگر فرار نمیکنم و انکار نمی کنم و انرژیم را برای درخواست کمک خرج میکنم و به فروتنی میرسم و برای رفع ان درخواست کمک میکنم در قدم چهارم متوجه شدیم که بیماری ما به اندازه رازهایمان بزرگ است و وقتی اقرار میکنیم هیمنه و ابهت بیماری در هم میشکند و تسلیم میشویم و دنبال راه تازه ای برای زندگی و بهبودی میگردیم و به راهنما اعتماد میکنیم و رهنمودهایش را بهتر میپذیریم
زمانی میتوانم بگویم کارم درسته : که با صدای بلند به خود –خداوند و یک نفر دیگر اقرار کنم و گزارش شفاف بدهم -وقتی چیزی درونم گیره یعنی کارم درست نیست
زمانی میتوانم بگویم کارم درسته : که با صدای بلند به خود –خداوند و یک نفر دیگر اقرار کنم و گزارش شفاف بدهم -وقتی چیزی درونم گیره یعنی کارم درست نیست