تالار تبادل تجربه انجمن معتادان گمنام UK

نسخه‌ی کامل: ثبات
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
ثبات

همانند بسیاری از چیزهایی که دربهبودی برای دستیابی بدانها تلاش می کنیم, ثبات نیز یک امر درونی است. احساس ثبات از آگاهی به این امر که ما تحت هرشرایطی مراقبت می شویم, نشأت می گیرد .این حس ایمنی و امنیتی است که در زندگی مان وجود دارد. شاید باورداشته باشیم چنین احساسی نتیجۀ دستیابی به اهدافمان است – اهدافی مانند خریدن خانه, ازدواج, کار یا مقدار زیادی پول. اما زمانی که ترس وجودمان را فرامی گیرد,مهم نیست که چه داریم و آن را با چه کسی سهیم هستیم. امنیتی که درجستجویش هستیم, از آرامش درونی مان, از رابطه مان با یک نیروی برتر و اتصال مان به دیگران سرچشمه می گیرد.

به این باور رسیدن که زندگی مان حقیقتأ مال ماست می تواند مدت زیادی طول بکشد. برای برخی از ما ثبات, زمانی شروع می شود که تمایل داشته باشیم به یک آدرس دائمی تن دردهیم .ممکن است بخواهیم از حضور مرتب در جلسات یک گروه خانگی شروع نموده و کارمان را از آنجا ادامه دهیم. برخی دیگر از ما با زرق و بر ق یک زندگی عادی وارد برنامه می شوند اما متوجه می شوند همانطور که از نامشان پیداست, اینها چیزی جز زرق و برق محض نیستند. شاید قبل از اینکه بتوانیم خودمان باشیم ,نیاز داشته باشیم از پیوندهایی که ما را به زندگی های سابق مان متصل می نمایند رها گردیم .داشتن احساس امنیت و تعلق و قابل پیش بینی بودن به ما اجازه می دهند, بدون آنکه فکرکنیم داریم خودمان را ازدست می دهیم, تغییر کنیم. یکی از اعضا چنین مشارکت کرد: "درزمان اعتیاد فعال من همیشه یکدست لباس در داخل کیفم به همراه داشتم چونکه هیچوقت نمی دانستم ممکن است کجا از خواب بیدارشوم .وقتی پاک شدم به تدریج آنقدر اسباب اثاثیه خریدم که از شدت آن ,خانه ام لبریز شده بود. بعدها متوجه شدم من فقط این کاررا انجام می دادم تا اسباب کشی و ترک آنجا را برای خودم دشوار کنم. من نیازی به ظروف بیشتری نداشتم و تنها می خواستم مطمئن شوم برای مدتی دریک محل ماندگار بودم. " آرامش می تواند وجود صلح و یا نبود بحرانباشد."
زمان زیادی طول کشید تا من به این اصل یعنی ثبات احساس پیدا کردم متوجه نمی شدم که چگونه توسط بیماری باری به هر جهت زندگی می کردم
حتی در تمرین اصول روحانی برنامه نیز ثبات نداشتم و هر جا به نفع من بود را انتخاب می کردم و جایی که نیاز به تغییر بود را انتخاب نمی کردم

راهنمای من به روز صداش در اومد و گفت تمام سلولهای تنت دنبال دردسر می گرده و اصلا ثبات نداری
من دنبال یک امنیت درونی بودم و برای بدست آوردن از این شاخه به اون شاخه می پریدم
چند تا راهنما عوض کردم . چند جلسه عوض کردم و حتی در سرویس دادن به تازه وارد و رهجوها هم ثبات نداشتم
تا این که تغییر شروع شد چون درد ها شده بود