تالار تبادل تجربه انجمن معتادان گمنام UK

نسخه‌ی کامل: سوال 45 : آیا در هیچیک از روابطم احساس قربانی بودن کرده ام ؟ ( مهم : هدف از این س...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سوال 45 :  آیا در هیچیک از روابطم احساس قربانی بودن کرده ام ؟ ( مهم : هدف از این سؤال این است تا بتوانیم دریابیم که چگونه خود را به عنوان یک قربانی عرضه می کرده ایم و خود باعث قربانی شدن خودمان می گردیدیم ، و یا چگونه توقعات بی جا و زیاده از حد ما از دیگران باعث سرخوردگی ما می شدند و منظور آن نیست که مواردی را که در واقع مورد سوءاستفاده قرار گرفته ایم را بنویسیم . ) توضیح دهید . 
معنی سوال : جاییکه خودم باعث می شدم تا از من سواستفاده شود
بله قربانی لذت طلبی پدر و مادرم – جاییکه سوادم یا وضع مالیم پایین تر از دیگران بود – جاییکه بدون دلیل در روابط یا در جمعی

برای تایید خودم کاری می کردم و از من سواستفاده می شد – من همواره قربانی خودم – تصمیماتم و افکار و احساساتم هستم – و وقتی احساس قربانی کردن می کردم یا می کنم خودم را قربانی عرضه می کردم – و خود به خود زمینه قربانی کردن خودم را فراهم می کردم ( مانند بچه اهو که کنار شیر بازی می کند )
برای فرار – ماسک – دروغ های گوناگون – نجات دادن دیگران – ضرر زدن به خود – پول خرج کردن برای محبت -
راه کار : ما باید بدانیم این احساس جز سرخوردگی و حال بدی چیز دیگری ندارد و نباید این احساس را با خود حمل کنیم ان را بپذیریم چون به هر حال گذشته است
با سلام....
منظور سوال جایکه سَرِ ما را بریدند نیست منظور جایکه خودمان سَرِ خودمان را بریدیم است.
تا مدتها فکر میکردم من قربانی جدایی پدرن از مادرم شدم در حالیکه خیلیا بودن بدون پدر و مادر بزرگ شدن و آدمهای موفقی شدند.

من بخاطر داشتن خلاء درونی ، نداشتن اعتماد بنفس ، نداشتن هدف ، داشتن وابستگیهای جور و واجور ، توقع بیجا ، عقده های فرو خورده و غیره احساس قربانی شدن میکردم.

من در واقع قربانی طرز فکر و اعمال و رفتار و احساسات و باورهای خودم شدم و علت آنرا در دیگران جستجو میکردم.
مثلا خیلی جاها نمیتوانم برای بهتر بودن خودم کاری بکنم فکر میکنم قربانی سرنوشت شدم.
من قانون گریز بودم و از جامعه طرد میشدم (دستگیری و زندان) بعد میگفتم من قربانی جامعه شدم و شروع میکردم به جامعه خسارت زدن سوال اینجاست که در همین جامعه چطوری بعضیا خوب کار میکنند ولی من فکر میکنم قربانی جانعه شدم. مثلا در NA باند بازی میشود و به من رای نمیدهند من چرا احساس قربانی شدن میکنم مگر در NA فرصت خدمت بدون رای کم داریم؟ اگر من خدمت کن باشم در انجمن فرصت خدمت بدون رای زیاد است.
گاهی من با دیگران مسابقه قربانی شدن میدهم دقت کردید در بعضی جاها طرف از یک مورد قربانی شدن خود میگوید ما ۱۰ تا مورد قربانی شدن رو میکنیم مگر مسابقه است؟ چون اینجوری بهتر میتوانیم ضعفهایمان ، کم کاری یمان ، ناتوانی یمان ، تنبلی یمان یا خرایکاری هایمان را پشت قربانی شدن الکی مخفی کنیم.
یک جواب نه شنیدن ساده در ما احساس سرخوردگی بوجود میاورد و فکر میکنیم آدم بدرد بخوری نیستیم. و این احساس قربانی شدن حاصل تصورات باطل من است نه واقعیت مسئله.
خیلی وقتها احساس قربانی شدنه واقعی است یعنی بخاطر اعتماد بیجا و نادرست وسوسه ، خودم شرایط سوءاستفاده شدن و قربانی شدن را برای طرف بوجود آوردم بعد شروع میکنم به انتقام گیری.