تالار تبادل تجربه انجمن معتادان گمنام UK

نسخه‌ی کامل: پول
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
پول

اکثر ما با پول رابطه ای چالش انگیز داریم و فرقی نمی کند که زیاد پول داشته باشیم یا کم .در رابطه با پول ,نمی توان تنها یک گروه از ارزش های خاص را تعیین کرد ,اما ما اصولی دراختیار داریم که طی پیگیری بهبودی مان آنها تمرین می کنیم. سنت هفتم راجع به داشتن استقلال ازطریق اعانات اعضا سخن می گوید و با وجودیکه این سنت مستقیمأ به گروه ها اشاره می کند, بسیاری از ما متوجه می شویم که تمرین اصل روحانی استقلال در زندگی مان, برای تجربۀ آزادی ضروری می باشد. یادمی گیریم خودمان را حمایت مالی نموده و درمیابیم که راههای دیگری نیز برای خود کفایی وجود دارد. یادمی گیریم گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم, زباله های خودمان را جمع آوری نموده و دوربریزیم و در جاهایی که برایمان اهمیت دارند سهیم بوده و گوشه ای از کار را بگیریم .مشارکت دربارۀ پول می تواند برایمان بسیار دشوار باشد. مشارکت صادقانه با راهنمایمان دراین مورد ,می تواند در را بروی التیام در جنبه های دیگری از زندگی مان بازکند.

وقتی که وارد انجمن می شویم, شاید وضعیت مالی مان و اینکه آیا شاغل هستیم یا خیر, ربطی به یکدیگر نداشته باشند. در اعتیاد فعال, ما منابع مالی مورد نیازمان را به عناوین مختلف بدست آوردیم. ما دزدی کردیم, دقل بازی درآوردیم, سوءاستفاده کردیم و دیگران را متقاعد کردیم که دریافت وجوه از آنها حقمان بود. ما فقط دریافت می کردیم و منابعی را که دراختیارمان قرارمی گرفت ,به سرعت ازدست می دادیم. خودمحوری مان باعث شده بود نسبت به خساراتی که به اطرافیانمان وارد می کردیم بی تفاوت بمانیم. این آگاهی که ممکن است هرگز نتوانیم بدهی هایمان را پرداخت کنیم, می تواند بخشی از آن نیرویی باشد که ما را به سمت یک راه جدید زندگی حرکت می دهد. ما بدهکاریم و هربار که خود را درخدمت جامعه قرار میدهیم, احساس می کنیم چیزی در درون مان متحول گشته است. ما سهمی برای انجام دادن داریم اما این به معنی خود را قربانی کردن نیست. چنین کاری حداقل همانقدر که به دیگران خدمت می کند به ما نیزخدمت می نماید.
احساس حق به جانب بودن و اینکه مسئولیت مراقبت از ما با دیگران است, طی اعتیاد فعال زندگی مان را تحت
تأثیرقرارداد اما همین احساس می تواند در پاکی نیز ما را دنبال کند. چنین احساسی اغلب به نوعی نامحسوس خود را
نشان می دهد. مثلأ شاید دیگر کیف دیگران را ندزدیم اما به نظرمان کاملأ منطقی بیاید که حق داریم چیزهایی را
ازمحل کارمان به خانه ببریم یا اینکه از مغازه ها چیزهای کوچکی را بدزدیم و یا به سوء استفاده از دیگران ادامه
دهیم. شاید از اینکه چنین کارهایی نوعی ناصادقی بوده و درست نمی باشند کاملأ آگاه باشیم اما به خودمان بگوییم که
حقوق و مزایایمان نسبت به ارزش کاری که انجام می دهیم کافی نمی باشد و یا اینکه چنین چیزی حق ماست و کسانی
که ما درمحل کار, درخانه و یا در انجمن بدانها خدمت می کنیم به اندازۀ کافی سپاسگزار نیستند. برخی اوقات چنین
چیزی در بی اعتمادی ما نسبت به دیگران خود را نشان می دهد. ما دائما تصورمی کنیم کسی می خواهد سرمان کلاه
بگذارد.