سوال 44: آيا شرايطي وجود دارد كه فكر كنم نميتوانم در حاليكه پاك هستم با آن روبرو شوم اتفاقي كه اگر رخ
دهد آنقدر دردناك باشد كه من مجبور به مصرف باشم تا بتوانم از آن جان سالم به در ببرم؟
باتوجه به اینکه دست آویزهاوبهانه هادرپس افکار معتادگونه قراردارد،وبرایم ناشناخته است، وبه اهمیت آنها پی نبردم،احساساتم زودتحریک میشود،افکارم ازحالت طبیعی و تعادل خارج میشودوتاحدودی برایم مشکل ساز میشود.
بعضی مواقع اتفاقاتی برایم رخ میهد که دردناک است ومجبورمی شوم ازنواقصم مثل:خشم،قضاوت،مقابل به مثل،خودمحوری وخودخواهی استفاده کنم.
این روزها برخلاف گذشته زودواکنش نشان میدهم، زمان می برد تاآرامش لازم رابدست آورم ودست ازجنگ بردارم،این وضع رامی پذیرم، بازنمی دانم چراجنگ میکنم.واقعیت این است که من دیگرنمی توانم از هیچ دارویی که احساسات وافکارم راازحالت طبیعی خارج میکرد استفاده کنم. دیگرموادمخدر حال مرادرست نمی کندودردم راساکت نمی کند،ومطمئن هستم اگر طبق اصول حرکت نکنم خودرادر دام هرگونه وابستگی گرفتار سازم ،ناخودآگاه وبدون داشتن اختیار،خواه یاناخواه مصرف خواهم کردواین شرایط توسط، بی تفاوتی وبی حوصلگی مهیا میشود.
اگرباقدم یک زندگی کنم وخود رادر شرایط قرارندهم اززندگی لذت خواهم برد.
وقتی که انبار توجیه بهانه من از گذشته خالی می شود و دستم برای نپذیرفتن بیماری به چیزی بند نیست به اینده ندیده پناه می برم مثلا:ممکن است ما فکر کنیم یک رشته از وقایع می باشند اگر اتفاق بیافتند من نمی توانم جان سالم بدر ببرم و پاک بمانم مثل ( مرگ عزیزان – از دست دادن معشوقه – و یا ورشکسته شدن مالی و خیانت اطرافیان ) و نقشه می کشم اگر چنین اتفاقی بیافتد مصرف می کنم و این نقاط را برای بازگشت نگه می دارم – من باید این شرایط را درک کنم و ان را بپذیرم و فقط برای امروز را زندگی کنم و این نقاط بازگشت را اشکار کنم و از ذهن خود پاک کنم