انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
یک نامه برای معتادی که

یک نامه برای معتادی که

یک نامه برای معتادی که

یک نامه برای معتادی که هنوز در عذاب است

روز عید شکرگزاری است و من می ترسم. وقتی به یاد لبخند تو و سادگی رفتارت می افتم، دلم هوایت را می کند و احساس می کنم چه موهبت بزرگی را از دست داده ام. از آخرین باری که تو را دیدم بیش از یک سال می گذرد. همه آن روزها گذشته است و دیگر از آن خنده ها و رفتار بی تکلف خبری نیست. تو لاغر و نحیف بودی و به نظر می رسید که بیست کیلو وزن کم کرده ای. چیزی از تو نمانده بود. زیر چشمانت گود رفته بود و نگاهت از دردمندی حکایت می کرد. از خاطرم نمی رود. می خواستم تو را در آغوش بگیرم و به تو بگویم که همه چیز درست می شود، با اینکه می دانستم اگر در اعتیاد باقی بمانی، آخرین احتمال این است که زندگیت روبراه شود.یک نامه برای معتادی که هنوز در عذاب است
من در صدد درمانت بودم و سعی کردم به تو امید بدهم. سعی کردم دلگرمت کنم. من تجربه خودم را در اختیارت گذاشتم که معجزه این برنامه است. خیلی تلاش کردم تو را متقاعد کنم که آنچه برای من کار کرده است، برای تو نیز کار خواهد کرد. وقتی برای خداحافظی بغلت کردم، تنها کاری که می خواستم بکنم این بود که محکم نگهت دارم. به خواست نیروی برترم باید رها می کردم، ولی من می ترسیدم.
… و من رهایت کردم تا بروی. چهره شجاعانه ای به خود گرفتم. چهره ای که بگوید اینطوری برایت بهتر خواهد شد، در حالیکه درون مغزم داشتم تمنا می کردم… التماس می کردم که فقط بمانی… مبادا دوست بعدی ام که از بیماری اعتیاد جان می سپارد تو باشی. من دوستت دارم… نه برای اینکه تو یک مردی و من یک زن. بلکه تنها به این دلیل که تو یک انسانی و من نمی توانم شاهد عذابت باشم. نفس عمیقی کشیدم و موقع رفتن برایت دعا کردم که همین را درک کنی. بعد تمام راه را تا خانه گریه کردم. اشک یاس و درماندگی… اشک غم و اندوه… و اشک ترس. یک نامه برایت نوشتم و از خدا خواستم پیام امیدی از آن بگیری …اما متاسفانه هرگز آن نامه را نگرفتی. متوجه شدم که فقط بیست و چهار ساعت بعد از آنکه تو را رساندم برنامه درمان را رها کرده ای. وقتی با خبر شدم، انگار دنیا بر سرم آوار شد. آخر چرا بی
انصاف؟ چطور توانستی؟ هیچ سر در نمی آورم. مرا باش که خیال می کردم این بار واقعا می خواهی بمانی.یک نامه برای معتادی که هنوز در عذاب است
بعضی از روزها حس تنهایی در بهبودی به سراغ آدم می آید، خصوصا وقتی می بینی تعداد کمی می مانند و تعداد زیادی بر می گردند. من در هر سال از پاکیم یک نفر را بخاطر این بیماری از دست داده ام. خسته شدم از بس که شاهد خاکسپاری دوستانم بوده ام… گاهی وقت ها اصلا دلم نمی خواهد ادامه دهم. اما مگر می توانم؟ بالاخره کسی باید باشد تا پیام را برساند. گاهی دلم سخت می شود و به این نتیجه می رسم که دیگر بریده ام و نمی خواهم با هیج معتاد دیگری دوست شوم. دلم را که می شکنند درمانده می شوم. مثل بازماندگان احساس گناه و عذاب وجدان می کنم.
چطور شد من آن معتاد خوشبخت بودم که پیام را دریافت کرد؟ خدا خودش می داند که من همه چیز را «درست » انجام نداده ام. اما عیبی ندارد. من هنوز پاکم. معجزه بهبودی برایم هدایایی به همراه آورده است که یکی از بزرگترین آنها توانایی احساس کردن است و من اکنون دارم احساس می کنم. فقط حیف که در حال حاضر چنین حس تلخی را تجربه می کنم! در زمان مصرف تنها چیزی که احساس می کردم سیاهی بود. پس امروز این درد را به جان می پذیرم. با وجودیکه از آشنایی ما مدت کوتاهی می گذشت، تو آنچنان در دلم نشستی که هرگز چیزی جای تو را نخواهد گرفت، خواه تو را بار دیگر ببینم یا نبینم. اگر معجزه ای شود و تو این نامه را بخوانی، بدان که دوستت دارم و معجزه بهبودی اینجا در دستهای توست اگر آماده باشی که آن را محکم نگهش داری.
تو مجبور نیستی که در بیماری اعتیاد دست و پا بزنی. لازم نیست به تباهی و تخریب کامل ناشی از این بیماری برسی. راه چاره ای هم وجود دارد. راهی که نامش معتادان گمنام است. این راه برای هزاران نفر کار کرده است و برای تو هم کار خواهد کرد. دفعه قبلی که آمدی، من در آنجا حضور داشتم. آنجا بودم چرا که من عضوی از ناب ترین انجمن دوستی در جهان هستم. انجمنی که برای یک معتاد بی امید و رو به مرگ، مثل خود من… مثل تو… اهمیت قائل است.
تو برای پاک شدن به من نیاز نداری، به این انجمن نیاز داری. خوشا به حال تو و من که این انجمن همه جا هست! پس لطفا خودت را به یک جلسه برسان، با یک معتاد در حال بهبودی تماس بگیر و درخواست کمک کن. چون هیچ دلم نمی خواهد خاکسپاریی که امسال در آن شرکت می کنم برای تو برگزار شده باشد. دوستت دارم، آنگونه که فقط از یک معتاد دیگر بر می آید، با همدردی و امید… و بی قید

Mid AmericaNewsletter – Winter 2020
VOL. 41 – Issue 4

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا