انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
کرم ابریشم و هدیۀ درماندگی

کرم ابریشم و هدیۀ درماندگی

کرم ابریشم و هدیۀ درماندگی

کرم ابریشم و هدیۀ درماندگی

در گذشته من مثل یک کرمِ ابریشم بودم و از یک برگ درخت به برگ دیگری می خزیدم. چنین کاری کسل کننده، یکنواخت و تک بُعدی بود. اما بعضی وقت ها که یک برگ بسیار خوشمزه پیدا می کردم برای مدت کوتاهی هیجان زده می شدم. اغلب کرم های ابریشم دیگر را نیز ملاقات می کردم و اوقات زیادی را صرف گفتگو درمورد اینکه آن بر گها چقدر خوشمزه بودند، می کردیم. ما همچنین به یکدیگر می گفتیم که فکر کنیم، ورای مسطح بودن بر گها بعد دیگری هم وجود دارد!!! اما به محض نیاز ما احساس گرسنگی کرده و برگ مورد علاقه مان را مصرف می کردیم. بیشتر اوقات ما طی این شرایط، کرم های ابریشم دیگر را نمی دیدیم و اگر هم می دیدیم، به آنها اهمیت نمی دادیم. در فواصل بین برخوردمان با بر گهای خاص و بسیار خوشمزه، ما فراموش کرده بودیم که حتی احتمال دارد بُعد دیگری ورای یکنواخت بودنِ آن بر گهای مسطح وجود داشته باشد. یک روز کاملا تصادفی به گروهی کرم ابریشم برخوردم که درحال تغییر و تحول بودند. آنها خود را از کر مهای ابریشمی که هنوز مشغول خوردن بر گهای مسطح و یکنواخت بودند جدا کرده بودند و با پیچیدن پیله هایی از ابریشم به دورشان،تلاش می کردند خود را به چیز متفاوتی تبدیل کنند. من واقعا نمی فهمیدم که آنها مشغول چه کاری بودند اما متوجه شدم که وقتی درمصاحبت این کرم های ابریشم بودم، بیش از آنچه که هرگز در زندگی تجربه کرده باشم احساس ایمنی، پذیرفته شدن و درک شدن داشتم. سپس بدون آنکه متوجه شوم از آن کر مها فاصله گرفتم و همانطور که از آنها دور می شدم زندگی ام چنان مسطح و یکنواخت شد که می خواستم از روی برگی که رویش بودم بیفتم و برای همیشه محو و ناپدید شوم. خوشبختانه من هنوز توسط یک تار ابریشم به پیله های دیگر متصل بودم و توسط آن خود را به سوی آ نها کشیدم تادرنهایت درجمع کرم هایی که درحال تغییرکردن بودند قرار گرفتم.
دوباره تصور کردم که دیگر می دانم باید چکار کنم! ولی کرم های خردمند و قدیمی تر به من یادآور شدند که هنوز موضوع را درک نکرده بودم و نیازداشتم دعا کنم تا هدیه درماندگی به من اعطا شود. بنابراین من دعا کردم و این باعث شد برخی اوقات برای مدت کوتاهی، دنیا برایم کمتر یکنواخت شود که البته این به تنهایی برایم کافی نبود. به من گفته شد که درماندگی یک هدیه است، یعنی اینکه نمی توان برای به دست آوردنش کارکرد، نمی توان آن را خرید و آن را دزدید… آن یک هدیه است ! یکی از کرم های ابریشم قدیم ی به من چنین گفت: تو نمونۀ کاملی از «هنوز » هستی. آیا آن کرم های ابریشمی که روبه روی ما هستند را می بینی؟ آن کرم ها تلاش کردند دنیا را خم کرده و از حالت یکنواختی دربیاورند و درنتیجه همه چیزشان را از دست دادند. آن ها برروی دورترین و خطرناکترین شاخه درخت خزیدند تا بهترین منظره را داشته باشند که
این کارخطر سقوط را نیز به همراه داشت. بسیاری از ما طی انجام همین کار راه خود را گم کردیم و تمام این اتفاقات برای تو رخ خواهد داد علی رغم اینکه «هنوز » اتفاق نیفتاده است. اما اگر بین ما باشی و اقدامات لازم را انجام دهی، خواهی توانست از »هنوز »هایی که درکمینت هستند اجتناب کنی. فقط به خاطر داشته باش هرگز فراموشکار نشوی و این اولین گام است.
صحبت های فوق همه دنیای مرا متحول کرد و سوالات ذیل برایم پیش آمد: کرم ابریشم و هدیۀ درماندگی
– من بدون زندگی یکنواخت و مسطح چه کسی هستم؟
– آیا چنین تغییر و تحولاتی هرگز به وقوع پیوسته است؟
– حتی اگر دیگران توانسته باشند تغییر کنند، آیا من هم می توانم این کار را انجام دهم؟
– این بعد سوم لعنتی دیگر چیست؟ آیا ما واقعا می توانیم در آنجا زندگی کنیم؟
سپس به خودم لرزیدم و دنیای من نیز تکان خورد. بعدش متوجه شدم که بیش از هرچیز دیگری، از «هنوزها » ترس داشتم. درآن لحظه شکست خورده و درمانده بودم و درنتیجه تسلیم شدم.
درنیمه های شب، بی آنکه متوجه باشم پیله ای شروع به شکل گرفتن در اطرافم نمود و من اول کاملا از هم گسسته گشته و سپس به چیز جدیدی تبدیل شدم. وقتی از خواب بیدار شدم دنیا به نظرم متفاوت م یآمد . در من تغییر و تحولی ایجاد شده بود و بال درآورده بودم. البته بال هایم هنوز کاملا رشد نکردند و من نمی دانم که آیا یک پروانه زیبا یا یک پروانه عادی یا اینکه یک شاپرک رنگ و رو رفته خواهم شد. اما می دانم که اگر به سختی تلاش کنم درنهایت خواهم توانست با لهایم را بازکرده و به سوی بُعد سوم پرواز کنم.
من قبلا راجع به اینکه یک نیروی برتر می تواند مرا حمل کند شنیده بودم. شاید این نیرو فقط جابجایی هوا به نوعی دیگر باشد که اگر اشتباه نکرده باشم آن را باد می نامند. و شاید آن چیز دیگری باشد که من هنوز قابلیت درکش را ندارم. درهرصورت شنیده ام که اگر با این نیرو مبارزه نکنم، او مرا از روی بسیاری از هنوزهایی که ممکن است در کمینم باشند عبور داده و از آنها دور می کند. ازقرار معلوم ما حتی می توانیم از      کرم های ابریشم دیگر نیز دعوت کنیم تا بال های خویش را بیابند و لازمه اش این است که در نزدیکی آن کرمهای ابریشمی که در پیله هستند مانده و کمی نیز اقدام به عمل داشته باشیم.
Bo G.NA TODAY, March 2020

انجمن معتادان گمنام

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا