انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
نقاط مقدس وجود

نقاط مقدس وجود

نقاط مقدس وجود

نقاط مقدس وجود

من یکی از اولین زنانی هستم که در ایران، بهبودی را در برنامه NA یافتند.

من در خانواده ای از طبقه مرفه به دنیا آمدم که در آن، همه به نوعی تحصیل کرده و موفق بودند، اما من با بقیه احساس تفاوت می کردم. از این که درونیاتم را نشان بدهم می ترسیدم چون دلم نمی خواست مرا به چشم آدم عجیب و غریبی که با همه فرق دارد ببینند.

دلم می خواست دختر خوبی باشم و خیلی هم تلاش می کردم که مورد پسند دیگران واقع بشوم، اما ظاهرا هیچ وقت نمی توانستم. مدت کوتاهی در این کار موفق بودم اما بعد باز ناامید می شدم و احساس گناه و ناتوانی از تغییر به سراغم می آمد. بیشتر عمرم از بابت چنین احساساتی از خودم بدم می آمد.

هر چه بزرگتر می شدم، احساس ناراحتی و تنهایی ام بیشتر و بیشتر می شد. نمی توانستم کسی را پیدا کنم که با او راحت و صمیمی باشم. برای گرفتن توجه یا تأیید دیگران هر کاری می کردم. گاهی پر سر و صدا و پر جنب و جوش بودم، و گاهی سخت ساکت و منفعل.

مدام دنبال جایی بودم که به آن احساس تعلق بکنم. در خانواده ما هیچ کس نه سیگار می کشید، نه مشروب می خورد و نه مواد مخدر مصرف می کرد. من از شانزده سالگی شروع کردم به سیگار کشیدن و مدام دلم می خواست چیزهای جدید را امتحان بکنم.

نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد
در دوران دانشگاه تصمیم به ازدواج گرفتم تا خلئی را که در درونم احساس می کردم پر کنم. دو سال بعد از ازدواج، دخترم به دنیا آمد. در میان سالی هم آن احساس تنهایی همچنان با من بود. هنوز هم دنبال چیزهای جدید برای پر کردن آن خط بودم. هر بار که چیز جدیدی پیدا می کردم خیال می کردم این یکی دیگر مرا درست خواهد کرد.

اما سراغ هر چیزی که می رفتم فقط مدت کوتاهی علاقه ام را جلب می کرد و دست آخر منجر به مشکلات و دردسرهای بیشتر می شد. در ظاهر زندگی خوب و راحتی داشتم، اما از درون در حال انفجار بودم.

بیست و هشت سالم بود که با مواد مخدر آشنا شدم. آن اوایل من و شوهرم گه گاهی محض تفریح مصرف می کردیم. مصرف مان که بیشتر شد، من احساس خطر کردم و سعی کردم مصرفم را کنترل کنم.

اما بیماری ام فعال شده بود و کم کم بر جنبه های مختلف زندگی ام سایه انداخت. اجبار من به مصرف ناگهان شدید شد. دیگر عاشق مواد شده بودم. معتادهای کهنه کار از من کمتر مصرف می کردند. مطمئن بودم چیزی را که همیشه دنبالش بودم پیدا کرده ام و مانده بودم که من قبل از این چه طور بدون مواد سر می کردم.

بین مصرف و خودم در کشمکش بودم. سال های اول مصرف خوشایند بود. اما بعد، چیزی جز عذاب و تنهایی و احساس گناه باقی نماند. من همیشه در حال مخفی کاری بودم. از طرفی هم ناچار بودم با واقعیت های دردناک زندگی رو به رو بشوم، و این تظاهر بیچاره ام می کرد.

بعد از هفت یا هشت سال مصرف، دیگر هیچ پیوندی جز مواد مخدر بین من و شوهرم وجود نداشت. عاقبت به این نتیجه رسیدم که تنها راه برای خلاصی از مواد، این است که از شوهرم جدا بشوم. خسته شده بودم و از همه چیز و همه کس متنفر بودم.

امروز کاملا می فهمم که در تمام عمر خودمحور بودم. هم ازدواجم و هم جدا شدنم هر دو از سر خودمحوری بود. تمام تصمیم های مهم من چیزی نبود جز در رفتن، فرار از واقعیت، و ماندن در انکار.

نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد
پس از جدایی، دوباره به مواد رو آوردم. این بار آن قدر مصرف کردم که چیزی نمانده بود به کلی عقلم را از دست بدهم. احساس می کردم انگار یک عروسک خیمه شب بازی هستم، یک مرده متحرک. به ناامیدی مطلق رسیده بودم.

در آخرین ماه های مصرف، هر شب کار من گریه بود. از آن جایی که پیش از آن چند بار سعی کرده بودم قطع مصرف کنم و نتیجه ای جز بازگشت سریع به مصرف عایدم نشده بود، مطمئن بودم که باید معجزه ای اتفاق بیفتد تا من پاک بشوم. یک شب تا نزدیک سحر به خدا التماس کردم راه نجاتی به من نشان بدهد. روز بعد داشتم ماهواره نگاه می کردم که دیدم مردی دارد در مورد اعتیاد و پاک شدنش حرف می زند.

چیزهای عجیبی در مورد خودش و بهبودی می گفت. در آخر برنامه هم شماره تلفنی را در ایران اعلام کرد. من بارها در ساعت های مختلف به آن شماره تلفن زدم، اما کسی جواب نداد. بعد از چند روز، کم کم ناامید شدم و به این فکر افتادم که من عجب آدم ساده ای هستم، و آن برنامه كذایی لابد از همین برنامه های تبلیغاتی و مشتی دروغ بوده.

با این حال هر چند روز یک بار به آن شماره تلفنی می زدم، تا این که بالاخره یک نفر جواب داد و گفت وقت ندارد حرف بزند. در عوض شماره تلفن دیگری را داد تا با آن تماس بگیرم. با ترس و لرز و تردید، تلفن زدم. کسی که تلفن را برداشت، امروز یکی از صمیمی ترین دوستان بهبودی من است.

نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد
من به هوای نوعی دارودرمانی، یا نوعی روش ترک آسان و بدون درد کشیدن زیاد یا مرخصی گرفتن از محل کار به آن شماره تلفن زده بودم. خیلی ترسیده بودم، بنابراین زیاد در مورد مصرفم صحبت نکردم.

با این همه، معجزه اتفاق افتاد. کسی که تلفن را برداشته بود به من گفت که باید پاک بشوم و به جلسه بروم. وقتی از او پرسیدم چه طور باید سم زدایی بکنم، از من پرسید خودم پزشکی برای این کار سراغ دارم یا نه. گفتم نه. گفت خیلی از ما بدون مصرف دارو سم زدایی ترک می کنیم.

میزان مصرف من خیلی زیاد بود، ولی از همان روز شروع کردم. چهارده روز تمام در خانه ماندم و درد سم زدایی را تحمل کردم. تنها ارتباط من با بیرون، سه نفر از اعضای انجمن بودند که مرتب از تهران به من تلفن می زدند.

نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد
پنجاه و یک روز بعد به تهران رفتم و در جلسه ای شرکت کردم. آن جلسه حدود ده نفر شرکت کننده داشت که همه مرد بودند. ما جایی برای برگزاری جلسه نداشتیم، این بود که وسط یک پارک دور هم جمع می شدیم، و حتی اگر برف یا باران می آمد جلسه را سر پا برگزار می کردیم.

خودم نمی دانستم برای چی آن جا هستم، ترس داشتم، ولی چیزی باعث می شد باز هم به جلسه بروم. از آن جا که چاره دیگری نداشتم، مدام به جلسات رفتم و امیدم را از دست ندادم.

قدمها را کار کردم و پنج سال پاک ماندم. در آن زمان در شهر خودمان زنی را نمی شناختم که عضو انجمن باشد، و در جلسات آنجا هم می ترسیدم شرکت کنم. هر از گاهی به تهران می آمدم و چند روز می ماندم تا در جلسات شرکت کنم.

صبح و ظهر و شب به جلسه می رفتم، و بعد از چند روز برمی گشتم خانه. پنج سال که از پاکی ام گذشت، کم کم این باور در ذهنم جا افتاد که دیگر می توانم همیشه پاک بمانم. از جلسات دور ماندم و از برنامه جدا شدم.

سرم گرم زندگی روزمره شد و یادم رفت که روزگاری مواد مصرف می کردم. یادم رفت که دچار نوعی بیماری هستم، و از آن مهم تر این که این بیماری، پیشرونده است و من به این سادگی ها نمی توانم آن را تشخیص بدهم. فراموش کرده بودم که در همه حال باید از بهبودی ام مراقبت کنم، قدم ها را در زندگی روزمره ام به کار ببندم، مرتب در جلسات شرکت کنم، و جزئی از این برنامه باشم.

نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد
دیگر فقط مواقعی در جلسه خانگی ام در تهران شرکت می کردم که وقت داشتم یا سختم نبود. در آن زمان جلسات تهران رشد کرده بود و تعداد زنها در جلسات زیاد شده بود. من دیگر تنها نبودم، اما از برنامه فاصله گرفته و جدا افتاده بودم.

در همین اوضاع و احوال شوهرم را که خیلی دوستش داشتم از دست دادم. مرگ او برایم تحمل ناپذیر بود، و لغزش کردم. هنوز هم فکر می کنم اگر در آن زمان واقعأ پای بند و درگیر این برنامه بودم، شاید این اتفاق نمی افتاد. لغزش من زیاد طول نکشید و یکی دو بار بیشتر مصرف نکردم.

اما اعتماد به نفسم را از دست دادم و باز به انزوای مطلق برگشتم. دلم می خواست بمیرم. نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد

در آن پنج سالی که پاک بودم، رابطه مستحکمی با خدا برقرار کرده بودم. احساس می کردم انگار خدا همیشه با من است چون همه چیز رو به راه بود، و اوضاع مطابق میل من پیش می رفت.

بعد از لغزشم، تا مدت ها به خدا بد می گفتم. فکر می کردم حالا که من پاک مانده بودم خدا باید مرا از لغزش حفظ می کرد. اما بالاخره چاره ای نداشتم جز این که باز به خدا رو بیاورم و از او درخواست کمک کنم. و خداوند باز هم معجزه اش را به من نشان داد.

من به تهران که محل جلسات خانگی ام بود نقل مکان کردم، اما همچنان به جلسات نمی رفتم. غرق در نا امیدی بودم.

دوستی که در اوایل دوران بهبودی داشتم دوباره سر راه من قرار گرفت. با یاری او به جلسات برگشتم، راهنما گرفتم، و کار کردن قدمها را شروع کردم. می دانستم که این بار باید در مورد قدمها و بهبودی ام جدیت و تعمق بیشتری به خرج بدهم. نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد

بر اثر رسیدن به سطح جدیدی از روشن بینی، به تدریج بیشتر و بیش برنامه شدم. این بار فهمیدم که بدون NA نخواهم توانست زنده بمانم ، که راهنمای دیگران و مشغول خدمت شدم.

معجزه یک بار دیگر در زندگی من رخ داد ،لغزشم حکم یک نقطه عطف را برایم پیدا کرده بود، و در مدت کوتاهی به جایی رسیدم که بسیار بیشتر از آن پنج سال اول بهبودی بود.

این بار، از آنجا که تسليم برنامه شده ام، دارم یاد می گیرم چه طور زندگی کنم. من قبل از لغزش همه چیز داشتم: خانه، پول، محبت، و زندگی راحت. پس از مرگ شوهرم و لغزش به NA برگشتم خیلی چیزها را از دست داده بودم، از جمله محبت شوهرم و امنیت مالی ام.

اما به تدریج چیزهای مهم تری به دست آورده ام. اکنون در مورد زندگی ام احساس نوعی رضایت خاطر می کنم. آرامش خاطر دارم، و ایمان، و دیدگاهی مثبتی نسبت به زندگی.

من دریافته ام که در اعماق وجودم نقاط مقدسی هست که حوادث روزگار نمی تواند آنها را از من جدا کند. ترس من تا حد بسیار زیادی کم شده است. من این همه را نه فقط در نتیجه پاک ماندن، بلکه بر اثر تمایل در به کار بستن قدمها در زندگی روزمره و زندگی به روال اصول این برنامه به دست آورده ام، و این که یک عضو واقعی معتادان گمنام باشم.

نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد
پدر و مادر من در شهرمان آدم های سرشناسی بودند، این بود که من همیشه می ترسیدم مبادا کاری بکنم که به آبروی آنها لطمه بزند. در آن پنج سال اولی که پاک بودم، هرگز جرات نکردم در گردهمایی های بزرگ شرکت کنم یا پیش دیگران به معتاد بودنم اقرار کنم. امروز، در جلسات و همایش ها شرکت می کنم، و در صورت لزوم به دیگران می گویم که معتاد هستم.

بدون ترس در مورد اعتیادم با پدر و مادرم صحبت می کنم. امروز دیگر می توانم خودم باشم و مجبور نیستم احساساتم را پنهان کنم. از گذشته ام شرمنده نیستم، و ترسی از آینده ندارم.

دیگر ترس پر زندگی من حکم فرما نیست. NA زندگی ای نصیب من کرده که به خواب هم نمیدیدم.

نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد
به نظرم این لغزش باید اتفاق می افتاد تا بهبودی را جدی بگیرم. می دانم که لغزش مسئله ساده ای نیست و همه از آن سالم برنمی گردند. خود من دوران وحشتناکی را از سر گذراندم و خیلی چیزها را از دست دادم که برایم مهم بودند.

امروز می دانم که نمی توانم از جلسات دور بمانم، و باید هر روز در مسیر بهبودی گام بردارم و پیوسته در حال جلو رفتن باشم. می دانم که برای پاسداشت از آن چه به دست آورده ام باید دیگران را نیز در آن سهیم کنم.

من معنای محبت بی قید و شرط را درک کرده ام و زندگی ام متعادل تر شده است. اکنون آرامش بر زندگی من حکم فرماست؛ و می دانم که NA، بیشک کارآمد است.

نقاط مقدس وجود,معتادهای کهنه کار,اعتیاد و پاک شدن,اقرار به معتاد بودن,ترس در مورد اعتیاد

منبع : کتاب پایه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا