انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
نزدیک ترین جلسه NA

نزدیک ترین جلسه NA

نزدیک ترین جلسه NA

نزدیک ترین جلسه NA

تا دلت بخواهد اوضاع و احوال خوب بود. من دیپلمم را گرفته بودم، یک ماشین نو و گواهینامه رانندگی داشتم و رابطه ام هم با پدرم و مادر خوب بود. دوست دخترم پیش روان شناسی می رفت که گفته بود ما دو نفر باید با هم درگیر یک فعالیت مشترک بشویم، مثلا راه اندازی یک جلسه NA در جایی که زندگی می کردیم. نزدیک ترین جلسه NA تا آن جا بیش از یک ساعت فاصله داشت، و تازه ماهی دو بار هم بیشتر تشکیل نمیشد. جلسه را که راه انداختیم، دوست دختر من لغزش کرد و رفت. بهترین دوستم هم چند وقت بود که دوباره مصرف می کرد، و این دوتا دیگر از آن به بعد با هم می گشتند. این قضیه حسابی مرا به هم ریخت. سگی داشتم که هر شب پیشش گریه می کردم، ولی حتی سگه هم طاقتش تمام شد و فرار کرد.
از وقتی آن جلسه NA را راه انداخته بودم، مدام در آن شرکت می کردم. جلسه رشد کرد. من با دوسال پاکی، افسرده مینشستم توی جلسه، گریه می کردم و دلم به حال خودم میسوخت و تازه واردهایی که سی روز پاکی داشتند می آمدند می گفتند درست می شود، بابت چیزهایی که داری شکر گزار باش، و مرتب در جلسه شرکت کن. آدمهایی که تازه وارد انجمن شده بودند می آمدند خانه ام و قدم دوازدهم را عملا در مورد من اجرا می کردند. اینها باعث میشدند من از جلسات دور نیفتم. نشانم می دادند که دوستم دارند. دو ماه به همین ترتیب افسرده بودم و در این مدت دو جلسه جدید راه افتاد. من هفته ای سه بار به جلسه میرفتم و کار کردن قدمها را هم شروع کردم. مشغول خدمت در ناحیه مان شدم و دیگر کم کم ازبابت آن چه نصیبم شده بود احساس شکر گزاری می کردم. از زنده بودنم سخت شاکر بودم، و معتقد بودم زنده بودنم به برکت انجمن NA است.

منبع بخش اندشه ها 

کتاب پایه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا