انجمن معتادان گمنام UK

گذر از پریشانی

گذر از پریشانی

گذر از پریشانی

گذر از پریشانی

سلام ؛ من معتادم هستم و اسمم … است. جمله من معتاد هستم را اول آورده چون اگر یادم برود چی هستم، این که کی هستم دیگر اهمیتی ندارد. اوضاع کار امروز خوب بود. این برای آدمی مثل من که روزگاری در آسایشگاه خیریه معلولان ذهنی زندگی می کرد، حقیقتا معجزه بهبودی است. شغل من اکنون مشاور روان شناسی با افرادی است که مثل آن وقت های خودم، دچار اختلالات شدید روانی هستند.

سر کار وقتی سایر مشاورها در مورد مراجعان شان با هم صحبت می کنند، به خودم می گویم «اگر اینها می دانستند که من روزگاری تمام این عوارض را داشتم و تمام این داروها را مصرف می کردم!» هنوز هم روزهایی که عزت نفسم پایین می آید احساس می کنم انگار طوری شفاف شده ام که دیگران درون مرا کاملا می بینند و وجود مرا فقط تحمل می کنند؛ مثل موش آزمایشگاهی.

خوبی اش این است که چنین روزهایی گذراست. اما روزگاری، عزت نفس من همیشه خدا درجه زیر صفر بود.

من در اوایل پاکی، سعی کردم بهبودی را فقط با جلسه رفتن و بدون دارو درمانی ، به دست بیاورم ، همین طور بدون خدا، بدون راهنما، و بدون قدمها.

نود روز پاک بودم که بعد از یک دعوای وحشیانه با شوهر مصرف کننده ام، برگشتم خانه و جسد شوهرم را پیدا کردم. همچنان به جلسه می رفتم اما برنامه را به شیوه دلخواه خودم دنبال می کردم و از دارودرمانی پرهیز می کردم تا بالاخره بعد از یازده ماه دچار روان پریشی کامل شدم و برای بار دوم در دوران پاکی اقدام به خودکشی کردم.

اما این کار نه منجر به مرگ من شد ، نه افکار روان پریشانه بی وقفه ای را که دچارش بودم متوقف کرد. مدام خیال می کردم دیگران می توانند ذهن مرا و افکارشان را به من القا کنند. حتی دچار این تصور بودم که اجانب در جریان براندازی، ذهن مرا تسخیر کرده اند و شما هم که توی جلسات نشسته اید در این توطئه هم دستشان هستید.

سخت بیمار بودم: نه فقط دچار بیماری اعتیاد، بلکه بیماری دیگری هم به و اسکیزوفرنی، چندین بار تشخیص داده بودند که من دچار انواع اسکیزوفرنی ، از جمله اسکیزوفرنی پارانویید.

چند ماه دیگر هم به شکنجه ذهنی گذشت ،و وحشتی را تجربه کردم که هنوز هم برایم باورنکردنی است؛ تا بالاخره به یک بیمارستان روان پزشکی رفتم و بعد از مدتی دارو درمانی، اندکی آرام و قرار گرفتم.

خوب بود که دیگر با تلاش برای نشنیدن آن صداها خودم را شکنجه نمی کردم. بر اثر استفاده از داروهای روان درمانی تا حدی احساس آسودگی کردم.

گذر از پریشانی,معجزه بهبودی NA,پیدا کردن معتادان گمنام,ابزارهای بهبودی NA
کمی پس از مرخصی از بیمارستان، پدرم مرد. من معتقدم او می دانست که دیگر از من مراقبت می شود. دیگر پیروی از تمام اصول اساسی را در NA آغاز کرده بودم؛ و تا کنون هرگز از این کار دست نکشیده ام.

علاوه بر این، با آن که سابقا سفت و سخت وجود خدا را منکر بودم، در جست وجوی معنویت کیش های اعتقادی گوناگون را آزمودم تا ببینم کدام مناسب من است. پیشنهادهایی که در جلسات از اعضای انجمن شنیدم به من کمک کرد تا رابطه مثبت و مفیدی با نوعی نیروی برتر برقرار کنم.

تقریبا یک سال به دارو درمانی ادامه دادم و در این میان تدابیر دیگری را هم برای مقابله با بیماری آموختم. غیر از اعضای انجمن خیلی های دیگر هم به من کمک می کردند تا بالاخره پزشکم به من اجازه داد زندگی بدون استفاده از دارو را امتحان کنم و فقط معاینه های دوره ای منظم داشته باشم؛ روندی که امروز هم به آن ادامه میدهم.

گذر از پریشانی,معجزه بهبودی NA,پیدا کردن معتادان گمنام,ابزارهای بهبودی NA
یکی از مسائل تکرار شونده در زندگی من، جست و جو برای خانواده بود. من تک فرزند بودم و هیچ وقت هم رابطه محکمی با مادرم نداشتم. تمام مدت پیامهای متناقضی از رفتار مادرم می گرفتم و حس می کردم هر کاری بکنم باز هم محکوم هستم. این طوری یاد گرفتم که بچه ها دیده می شوند اما حرف شان را کسی گوشی نمی کند.

خیلی جوان بودم که بکارت را از دست دادم. در سیزده سالگی، علاوه بر شکم بارگی و تخلیه، هر روز مصرف می کردم. از آن جایی که در دوران رشد تأیید نشده بودم، احساس می کردم در چشم دیگران جا دارم، اما در قلب شان نه. زندگی من قبل از پیدا کردن معتادان گمنام، خالی از محبت و پر از آشفتگی بود.

گذر از پریشانی,معجزه بهبودی NA,پیدا کردن معتادان گمنام,ابزارهای بهبودی NA
خیلی از رفتارهای بیمار گونه من، شیوه ناسالمی بود برای بازیابی معصومیت از دست رفته ام و ایجاد خانواده. من خانواده جدیدی می خواستم که در هنگام نیاز کنار من باشد، خانواده ای که بی هیچ قید و شرطی به من عشق بورزد.

از زمانی که جدایی و فراق به «نیروی پست تر» من بدل شد، دوران جوانی ام به درگیری در روابط ناسالم گذشت و در این میان من همواره برای تسکین، به عامل عذابم روی می آوردم.

گذر از پریشانی,معجزه بهبودی NA,پیدا کردن معتادان گمنام,ابزارهای بهبودی NA
در NA من به تدریج فهمیدم در خانواده گسترده بزرگی هستم که در آن پیام های متناقض دریافت نخواهم کرد. شکر خدا این برنامه بسیار ساده است. من در NA آن راهنمایی و وضوحی را که همیشه دنبالش می گشتم پیدا کردم.

از بابت این پیام ساده روحانی و خرد جمعی که در NA یافت می شود خدا را سپاس گزارم. در خانه ما هیچ قاعدهای ثابت نمی ماند و آدم هیچ وقت مطمئن نبود کارش درست است یا غلط.

اما اصول روحانی ساده NA هیچ وقت تغییر نمی کنند و این به آدم آرامش خاطر می دهد.

معتادان گمنام به من کمک کرده تا روز به روز بیماری ام را مهار کنم. من در این پانزده سالی که در NA بوده ام، مصرف، شکم بارگی و تخلیه یا خودزنی نکرده ام.

بعد از آن اقدام به خودکشی در اوایل پاکی، دیگر به هیچ وجه آن صداهای توهمی را نشنیده ام. من برای حل مشکلات روانی ام کمک های زیادی از بیرون انجمن دریافت کرده ام، اما در چاره اندیشی برای ته مانده عوارض بیماری ام از ابزارهای بهبودی کمک می گیرم. در مواقعی که تمایل به خودکشی به سراغم آمده، این وسوسه را به عمل درنیاورده ام. در چنین مواقعی به خودم می گویم بعدها شاید، اما امروز نه؛ و آن احساسات و وسوسه رد می شود.

خودکشی راه حلی است بی بازگشت برای مشکلی گذرا. سنت پنجم باعث می شود من هیچ وقت بی هدف و تنها نمانم. من در مقام عضو گروه، همیشه می توانم پیام بهبودی را به معتادانی که هنوز در عذاب هستند برسانم.

گذر از پریشانی,معجزه بهبودی NA,پیدا کردن معتادان گمنام,ابزارهای بهبودی NA
من در NA یاد گرفته ام که از احساساتم نگریزم و ذهن پریشانم انسجام و قرار گرفته است. اکنون می دانم که عواقب فرار از احساسات بسیار بدتر از احساس کردن است. احساسات من بیهوده نیستند و وجودشان صرفا برای آزار و شکنجه من نیست.

هنگامی که من خودآگاه و در مراقبه باشم، می توانم آن چه احساساتم به من می گویند دریابم. لازم نیست از سر ترس یا درد یا برای گریز از این دو، تصمیم های احساسی بگیرم. من این احساسات را مال خود می کنم، و بعد آنها را رها می کنم و به خداوند می سپارم.

گذر از پریشانی,معجزه بهبودی NA,پیدا کردن معتادان گمنام,ابزارهای بهبودی NA
همین چند وقت پیش محبوبم مرا ترک کرد، و من به جای آن که در احساس طردشدگی غرق بشوم، ترازنامه نوشتم. مدام در این مورد مشارکت کردم. خسته و دل شکسته، از ته دل تسلیم شدم، و لطف و محبت خدا بیش از پیش وجودم را سرشار کرد.

من می دانم که برای زنده بودن باید ایثار و خطاپوشی را در پیش بگیرم ، ایثار آن چه بی منت نثار من شده؛ و خطاپوشی و از سر نگرفتن الگوهای قربانی پنداری در روابط.

امروز من روابطی دارم که مبنای آنهای احترام و برابری است. من در NA یاد گرفته ام که هر چه بیشتر از سلطه دست بکشم آزادتر خواهم بود، و وقتی این حکم را در روابطم به کار می بندم، دیگر می توانم خالصانه عشق بورزم و عشق بگیرم.

به کمک دیگران و قدم ها، آموزش پذیر ماندن و آماده کمک بودن، من دیگر ترسی ندارم. اکنون قدرتی دارم که از خودم نیست. قدمها به من کمک کرده تا زنی توانمند شوم. من فهمیده ام که حکایت همچنان باقی است و هر روز در حکم برگی است از این دفتر.

دانستن این که هنوز مکاشفه های بسیاری در راه است مرا بر سر شوق می آورد: هر روز، رازی است دیگر در دستان نیروی برتر. تجربه بشری من فقط بیماری ام نیست، و لازم نیست در مورد هر چه بر من می رود بیماری ام را مقصر بدانم. دم را غنیمت دانستن، مایه خجالت نیست. من حق دادم خوشبخت ، غمگین یا شاد باشم، اشتباه کنم، مدیون یا فارغ باشم، در فراق یار یا در جوار او باشم، و خیلی چیزهای دیگر.

در اوایل دوران بهبودی یکی به من گفت یک دفتر معجزات روزانه بنویسم. من هر روز شاهد چنان اتفاق ها و معجزاتی هستم که دیگر نمی توانم ارزش زندگی را انکار کنم. این است که می خواهم دست به سوی شما دراز کنم و بگویم بمانید تا معجزات را ببینید. زندگی با تمام فراز و نشیبهایش سرشار از معجزه است.

گذر از پریشانی,معجزه بهبودی NA,پیدا کردن معتادان گمنام,ابزارهای بهبودی NA

منبع : کتاب پایه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *