انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
معجزه در حال وقوع

معجزه در حال وقوع

معجزه در حال وقوع

معجزه در حال وقوع

من چگونه می توانم “عشق” را درک کنم ، در شرایطی که از بیماری اعتياد رنج می برم ؟ آیا من همیشه از واقعیت های زندگی دور خواهم بود؟

می دانم که الیزابت را دوست داشتم ، همان طور که همه ی فرزندانم را دوست دارم ، ولی این جا که من زندگی می کنم به نظر مه آلود می آید.

به نظر من “عشق” باید قوی تر از اعتیاد باشد. حتما باید باشد ! اعتیاد روح مرا مانند مه روی دریاچه در صبح های زود ، احاطه کرده است دعا می کنم که قبل از این که دیر شود ، آفتاب هرچه زودتر بتابد و من بتوانم دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه کنم .

اگر فرصت از دست برود، چه خواهد شد ؟  آیا زمان به انتها خواهد رسید، یا فقط دچار تغیر خواهد شد؟

احساس من درست مثل دختر کوچکی است که دوستش داشتم و از بدو تولد بزرگش کردم. ولی او دیگر اینجا نیست. می دانم که رابطه ی تنگاتنگ ما ناگسستنی است. من این دختر را از دست نداده ام، او این جاست، من هم گم نشده ام، این جا در خانه ی خودم هستم. خانه همین جاست و همین لحظه است، خانه هیچ جا خارج از من نیست من فقط می خواهم در خانه ی خود باشم. این تمام چیزی است که من می خواهم.

اعتباد، عشق را از من دزدید . اعتیاد، خود من را از من ربود. اعتیاد خاطرات واقعی را که به یاد آوردن آنها کار دشواری شده، از من دزدید. اگر به خاطر بیاور هم، باید درد از دست دادن دخترم را نیز بکشم .

من بر این باورم که وقتی در مسیر دردها گام بر می دارم. به جایی وارد خواهم شد که عشق های بزرگی را که تجربه کرده ام به یاد خواهم آورد و هم چنین آدم های واقعی را که می شناخم و از صمیم قلب دوستشان داشته، به خاطر خواهم آورد.

من این توانایی را دارم که اجازه دهم ، دردها دور شوند و عشق ماندگار شود. من لحظه هایی را که با دخترم و با هم داشتیم به یاد می آورم خنده ها ، آوای موسیقی ، دعاها ، اشکها ، رقص ها و به دور خود چرخیدن ها که با زیبایی ها مخلوط می شوند، آنها با چیزی بسیار عميق لبریز شده اند که نمی توانم به قلم آورم.

من اعتقاد دارم که خداوند مرا برای منظوری آفریده است، من رشد خواهم کرد ، من به طور عمیق نفس خواهم کشید ، من طوری زندگی خواهم کرد که ارزشش را داشته باشد .

فقط به این دلیل که من دیگر نمی توانم دخترم را ببینم و با او را در آغوش بگیرم، نمی توان گفت که او واقعیت ندارد. او حقیقت دارد. من واقعی هستم. من آن چه را که قبلا وجود داشته از دست نداده ام، فقط شکل آن تغییر کرده است ، شاپرک حالت عوض کرده و از پیله خارج شده است. شاپرک آزاد شده است، اليزابت رها شده ، من هم رها شده ام و اگر بخواهم می توانم آزاد بمانم . امروزه می خواهم آزاد باشم، بهبودی من را آزاد خواهد کرد، فقط برای امروز من آرامش دارم.

 

منبع : مجله  NA WAY

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا