انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
قدم اول

قدم اول

قدم اول

قدم اول

ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز بودیم و زندگی مان غیر قابل اداره گردیده بود .

 

کتاب پایه :

فرقی نمی کند که ما چقدر و چه ماده مخدری مصرف کرده ایم . در معتادان گمنام پاک ماندن می بایست در راس هر چیز دیگری قرار گیرد . ما دریافتیم که نمی توانیم مواد مخدر مصرف کنیم و زنده بمانیم . وقتی ما به عجز خود و عدم توانایی در اداره زندگی مان اقرار می کنیم ، دریچه بهبودی را به روی خود باز کرده ایم . هیچ کس نمی توانست به ما بقبولاند که ما معتاد بوده ایم . این اقراری است که ما باید برای خودمان بکنیم . اگر بعضی از ما در این مورد تردید داشته باشیم ، از خودمان می پرسیم که ” آیا می توانم از مصرف هر دارویی را که باعث تغییر حالت افکار و احساساتم شود ، کنترل کنم ؟ ” وقتی مسئله کنترل مطرح می شود ، بیشتر معتادان فورا متوجه می شوند که چنین چیزی ممکن نیست . ما دریافتیم که مصرف خود را نمی توانیم به مدت طولانی کنترل کنیم 

مطالب فوق به روشنی نشان می دهد که یک معتاد در مورد مواد مخدر اختیاری از خود ندارد . معنای عاجز بودن این است که ما مجبور باشیم بر خلاف اراده خود مصرف کنیم . اگر ما نتوانیم مصرف خود را متوقف کنیم ، چطور ممکن است به خود بگوییم که کنترل در دست ماست . عدم توانائی در قطع مصرف ، حتی با حداکثر اراده و خالص ترین خواسته به این حرف ما که می گوییم ” ما مطلقا حق انتخاب نداریم ” صحه می گذارد ، اما وقتی دیگر سعی نکنیم مصرف مان را توجیه کنیم ، حق انتخاب پیدا خواهیم کرد . ما با عشق ، صداقت ، روشن بینی و تمایل وارد این انجمن نشده ایم ، ما به نقطه ای رسیده بودیم که به خاطر دردهای جسمانی ، روانی و روحی دیگر نمی توانستیم به مصرف مان ادامه دهیم و وقتی که مغلوب شدیم تمایل پیدا کردیم .

عدم توانایی ما در کنترل و مصرف مواد مخدر ، یکی از علائم بیماری اعتیاد است . ما نه تنها در مقابل مواد مخدر ، بلکه در برابر اعتیاد نیز عاجزیم . ما باید به این واقعیت اقرار کنیم ، تا بهبود یابیم . اعتیاد یک بیماری جسمانی ، روانی و روحانی است که در تمام قسمتهای زندگی ما اثر می گذارد . جنبه جسمی بیماری ما ، مصرف اجباری و بدون اختیار است . یعنی : عدم توانایی در قطع مصرف به مجرد شروع . جنبه روانی بیماری ما وسوسه و یا میل شدید مصرف است . حتی وقتی که زندگی خود را نابود می کنیم . جنبه روحانی بیماری ما ، خودمحوری شدید ماست . ما احساس می کردیم که بر خلاف تمام شواهد موجود ، هر وقت که بخواهیم می توانیم از مصرف دست برداریم . انکار ، جایگزین کردن ، توجیه کردن ، دلیل آوردن ، عدم اعتماد به دیگران ، احساس گناه و خجالت ، آوارگی ، حقارت ، انزوا و از دست دادن اختیار ، همگی علائم و عوارض بیماری ما هستند . بیماری ما پیش رونده ، لاعلاج و کشنده است . دانستن این مطلب که مشکل ما یک بیماری است و نه ضعف اخلاقی بار سنگینی را از دوش اکثر ما بر می دارد . ما مسئول بیماری خود نیستیم ، اما مسئولیت بهبودی خود را بر عهده داریم .


بیشتر ما سعی می کردیم به تنهایی مصرف مان را قطع کنیم ، اما متوجه شدیم که چه با مواد مخدر و چه بدون آن نمی توانیم زندگی کنیم . سرانجام به این نتیجه رسیدم که در مقابل اعتیادمان عاجزیم . بسیاری از ما سعی کردیم که به صرف اراده مصرف مان را قطع کنیم . اما این راه حل ، موقتی بود . عاقبت متوجه شدیم که اراده تنها نمی تواند در دراز مدت کارایی داشته باشد . ما راه حل هایی از قبیل : روان پزشکان ، بیمارستانها ، مراکز بازپروری ، روابط عاشقانه ، شهرهای تازه و مشاغل جدید را آزمایش کردیم و به هر دری که زدیم با شکست مواجه شدیم . کم کم متوجه شدیم که برای موجه جلوه دادن خرابی هایی که مواد مخدر در زندگی مان به بار آورده ، از چه حرف های بی ربطی به عنوان دلیل استفاده کرده ایم . اگر ما نتوانیم از هر گونه راه گریز دست برداریم ، ارکان بهبودی مان در خطر خواهد بود . دست برنداشتن از هر راه های گریز ما را از منافعی که این برنامه دارد ، محروم می کند . ما با تسلیم شدن خود را از شر تمام راه های گریز خلاص می کنیم . فقط و فقط پس از آن است که کمک به ما برای بهبودی از این بیماری ، میسر می شود .


حال سوال این است که : ” اگر ما در برابر اعتیاد عاجزیم ، معتادان گمنام چگونه می تواند به ما کمک کند ؟ ” ما کار خود را با درخواست کمک آغاز می کنیم . زیر بنای برنامه ما ، بر روی این اعتراف استوار شده است که ما از خود در برابر اعتیاد قدرتی نداریم . وقتی ما بتوانیم این واقعیت را بپذیریم ، اولین قسمت قدم اول را به اتمام رسانده ایم . برای کامل کردن زیر بنا ، اقرار دوم نیز لازم است . اگر در این جا متوقف شویم ، فقط به نیمی از حقیقت پی می بریم . ما در تحریف حقیقت بسیار کار کشته شده ایم . خیلی آسان از یک طرف می گوییم ” بله من در مقابل اعتیاد عاجزم ” و از طرف دیگر می گوییم ” وقتی به زندگی ام سر و سامان دادم ، دوباره می توانم با مواد مخدر کنار بیایم ” . این گونه افکار بارها باعث شده است که اعتیاد ما مجددا فعال شود . هیچ وقت این فکر به مغزمان خطور نکرد که از خود بپرسیم ” ما که نمی توانیم اعتیادمان را کنترل کنیم ، چطور می توانیم زندگی مان را اداره کنیم ؟ “

عدم قابلیت اشتغال ، آوارگی و تخریب ، به وضوح مشخصات یک زندگی غیر قابل اداره اند . خانواده های ما اکثرا از رفتار ما گیج ، حیران و مایوس می شوند و غالبا راه خود را جدا و ما را طرد می کنند ، اما شاغل بودن ، پذیرش اجتماعی و بازگشت به خانواده ، معنایش این نیست که زندگی ما اداره شده است . پذیرفته شدن در اجتماع ، مفهومش بهبودی نیست . ما در می یابیم که هیچ راهی جز تغییر کامل طرز تفکر قبلی خود نداریم ، و الا دوباره مصرف را شروع می کنیم . وقتی ما حداکثر کوشش خود را به کار می بریم ، این برنامه ، برای ما هم ، همان طور که برای دیگران کار کرده است ، کار می کند . وقتی ما دیگر نتوانیم عقاید کهنه خود را تحمل کنیم ، تغییر شروع می شود . از آن به بعد ، ما شروع به درک این مطلب کردیم که هر روز پاک ، یک روز موفق است و فرقی نمی کند که چه اتفاقی افتاده باشد . تسلیم شدن مفهومش این است که دیگر نیازی به جنگیدن نداریم . ما اعتیاد و زندگی را همانطور که هست می پذیریم . ما آمادگی انجام هر کاری را که برای پاک ماندن لازم باشد ، پیدا می کنیم ، حتی اگر آن را دوست نداشته باشیم .


قبل از برداشتن قدم اول ما همیشه پر از ترس و تردید بودیم . در این مرحله ، بسیاری از ما احساس گیجی و سر در گمی می کردیم . خود را از بقیه جدا می دانستیم . با به کارگیری این قدم ، ما تسلیم خود را به اصول معتادان گمنام تائید کردیم . فقط پس از این است که می توانیم از احساس بیگانگی به خصوص اعتیاد ، خلاص شویم . کمک به ما ، فقط در نقطه ای که ما بتوانیم به شکست کامل خود اقرار کنیم ، شروع می شود . ممکن است ترسناک به نظر برسد ، اما زیر بنائی است که ما زندگی خود را بر روی آن بنیان گذاری می کنیم .


مفهوم قدم اول این است که ما دیگر مجبور به مصرف نیستیم . این برای ما آزادی بسیار بزرگی است . برای برخی از ما مدتها طول کشید تا متوجه شدیم که زندگی مان غیر قابل اداره شده است . برای بعضی دیگر ، نداشتن اختیار زندگی ، تنها مطلبی بود که کاملا برای شان روشن بود . ما قبلا می دانستیم که مواد مخدر می تواند ما را به کسانی که نمی خواستیم باشیم ، تبدیل کند . با پاک بودن و کار کردن این قدم ، ما از غل و زنجیر خلاص می شویم . اما هیچ یک از قدم ها را نمی توان با جادو انجام داد . ما فقط صحبت از قدم ها نمی کنیم ، بلکه یاد می گیریم که چطور آن ها را زندگی کنیم و ارمغان این برنامه را شخصا تجربه می کنیم .


ما امیدمان را پیدا کرده ایم . اکنون می توانیم یاد بگیریم که چگونه در این دنیایی که در آن زندگی می کنیم ، عمل کنیم . ما می توانیم در زندگی مفهوم و هدف پیدا کنیم و از دیوانگی ، محرومیت و مرگ خلاص شویم . وقتی ما به عجز و ناتوانی خود در اداره زندگی مان اقرار کنیم ، دریچه ای را برای دریافت از یک نیروی برتر ، به روی خود باز کرده ایم . این مهم نیست که ما از کجا آمده ایم ، مهم این است که ما به کجا می رویم .

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا