انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
فرصتی دیگر برای زیستن

فرصتی دیگر برای زیستن

فرصتی دیگر برای زیستن

فرصتی دیگر برای زیستن,وسوسه مصرف مواد مخدر,افراط در مصرف مواد,وقف NA

در زندگی هر معتادی ، گاهی یک دو راهی پدیدار می شود : مواقعی که می توانیم مصرف را ترک کنیم و مسئولیت زندگی خود را بر عهده گیریم؛ به شرط آن که انتخاب مان این باشد. من روزی در توالت ایستگاه اتوبوس با این دوراهی مواجه شدم، و راه نادرست را انتخاب کردم. قاعدتا باید می مردم، اما به لطف خدا فرصت دیگری به من داده شد. من اکنون شانزده سال است که پاکم. من در بیست ودو سالگی پاک شدم، بنابراین در بیشتر دوران بزرگسالی، این جا در استراليا عضو NA بوده ام؛ و به شکرانه معتادان گمنام، زندگی پرتحرک و پرباری دارم.

از همان نوجوانی، وسوسه به من فرمان می داد ، مواد مخدر مصرف کنم. پیامدهای این کار درد سر، بی حرمتی، زندان، و از دست رفتن سلامتی بود. دوران مصرف من با مراجعه به مددکاران، مأموران ناظر، روان شناس ها و غیره به حکم دادگاه، نقطه گذاری شده است.

من حرف این جور آدم ها را عملا نمی توانستم بشنوم ، یا به عبارتی هیچ چیز نمی شنیدم جز طنين رعد آسای هوای نفس و هوس مواد مخدر. چنان مجذوب رسیدن به نیازهای خیالی ام بودم که بسیاری از قیود اخلاقی را که برای دیگران بدیهی بود، نادیده می گرفتم. جیب بری می کردم، دروغ می گفتم، تقلب می کردم، حقه بازی می کردم، سرقت می کردم؛ و دست آخر دقیقا به همان جایی رسیدم که در کتاب پایه آمده: «تنزل به مرحله حیوانیت». مثل گرگ در خیابان ها به شکار می رفتم، و در کمین پول و مواد مخدر بودم. در اعماق وجود هم هنوز وجدانی داشتم، اما نزدیکش نمی شدم؛ نمی توانستم چنین خطری بکنم. وجدان من . آماری از احساسات دفن شده بود. فرصتی دیگر برای زیستن,وسوسه مصرف مواد مخدر,افراط در مصرف مواد,وقف NA

پاک کردن تمام این نخاله ها کار بسیار مشکلی بود که توانش را در خود نمی دیدم. کارهایی که برای داشتن یک زندگی متعارف باید به آنها رسیدگی می کردم خیلی زیاد بود. بنابراین، زندگی من به مصیبتی از وظایف معطل مانده تبدیل شد.

به نظر من کار اصلی هر آدمی مراقبت کردن از خود است، و این کار ظاهرا از عهده من بر نمی آمد. خوردن، خوابیدن، آب خوردن، ورزش، گرم یا پاکیزه نگه داشتن خود، انگار در نظر من کارهایی بی ربط و عملا ناممکن بود. نتیجه این طرز رفتار، دور باطلی بود از سوء تغذیه، رعایت نکردن بهداشت، و از دست رفتن سلامتی ، اما پشت این ناتوانی ها و در میان لایه های ضمیر من، در واقع درد خاصی نهفته بود.

من قبل از این که پاک شوم، نمی توانستم درست این درد را درک کنم. نمی دانم در دوران کودکی به این درد مبتلا شدم یا از بدو تولد با من بود، اما در هر حال همچنان با من است. همیشه احساسش نمی کنم، اما گه گاه که در لایه های ضمیرم کندوکاو می کنم، سر بر می آورد.

وقتی دیگران مرا پس می زنند، وقتی به حسابم نمی آورند، با من چون موجودی پست تر رفتار می کنند، یا به هر دلیلی مرا نمی خواهند، این درد شدید می شود. پیش از این، عادتا این درد را با انواع مواد مخدر ساکت می کردم. فرصتی دیگر برای زیستن,وسوسه مصرف مواد مخدر,افراط در مصرف مواد,وقف NA

مواد مخدر تا مدت ها حال مرا بهتر می کرد، اما در نهایت خودش به مشکلی دردناک بدل شد. مواد مخدر مرا تا لب پرتگاه دیوانگی، تا آستانه مرگ کشاند، و من امروز دیگر در خود ظرفیت پا گذاشتن در چنان راهی را نمی بینم. برای من، مصرف مواد مخدر عین خودکشی است.

من در بیست سالگی، مدتی به جرم سرقت در زندان مجرمان خطرناک حبس بودم. آن جا شاهد بعضی از ددمنشانه ترین رفتارهای بشری بودم که تاکنون دیده ام. پس از تحمل دو سال محکومیت طاقت فرسا و با دادن تعهد قطعی برای ترک مصرف، آزاد شدم. اما به یک ساعت نکشید که نشئه از تقریبا چهار نوع ماده مخدر، از هوش رفتم. در ماه های بعد، زندگی من کلافی سر در گم و پیچ در پیچ بود. عاجز بودن من آشکار بود و  غیر مهار و انکار ناشدنی. یک بار به هوش آمدم و دیدم سراپایم خونی ریخته که از خودم نیست؛ و جیبم هم پر از پول هایی بود که هیچ به خاطر نمی آوردم از کجا آمده. دیگر حسابی از خودم می ترسیدم.

یک شب در حال خماری داشتم سعی می کردم بخوابم. چند تا خواب آور قوی خورده بودم، اما چندان فایده ای نکرده بود. گیج و منگ، در مهی از نا امیدی و پوچی دست و پا می زدم. درد این زندگی مصیبت بار داشت مثل خوره روحم را می خورد و می تراشید. بنا کردم به گریه کردن، فحش دادن، دیوانه بازی، شکستن هر چه دم دستم بود، مشت کوبیدن و خراشیدن سر و صورتم. هم اتاقی ام به وحشت افتاد و به مأمور ناظر تلفن زد.

فردای آن روز، یک نشست مداخله با حضور مأمور قانون ناظر من، یک مددکار، و مادرم تشکیل شد. به من گفتند که دوباره مرا به زندان خواهند فرستاد مگر این که به NA بروم و نود روز پیاپی در نود جلسه شرکت کنم. گفتم هر کاری بگویند می کنم. فرصتی دیگر برای زیستن,وسوسه مصرف مواد مخدر,افراط در مصرف مواد,وقف NA

گفتند این کافی نیست: من باید تصمیمم را بگیرم؛ چون بهبودی تا زمانی که من جدأ مایل به تغییر نباشم حاصل نمی شود. من در برزخ دو کشش متضاد گیر کرده بودم. از یک طرف دلم می خواست خودم را عوض کنم، اما نمی توانستم. از آن طرف دلم می خواست مصرف کنم، اما باز هم نمی توانستم. احساس کردم دیگر هیچ کار نمی شود کرد، این بود که تصمیم گرفتم خودکشی کنم.

من آن نشست مشترک را با احساس ناامیدی و بیچارگی مطلق ترک کردم. پولی دزدیدم، مقدار زیادی مواد خریدم، و در توالت یک ایستگاه اتوبوس بر اثر بیش مصرفی از هوش رفتم. می خواستم بمیرم چون هیچ راه گریزی از زندگی فلاکت بارم نمی دیدم. آن روز من بر سر همان دوراهی کذایی قرار گرفتم و راه نادرست را انتخاب کردم؛ اما به لطف خدا فرصتی دیگری به من داده شد. فرصتی دیگر برای زیستن,وسوسه مصرف مواد مخدر,افراط در مصرف مواد,وقف NA

چند ساعت بعد، در حالی که کف توالت مچاله شده بودم به هوش آمدم. درب و داغان بودم و سراپایم را خون و کثافت گرفته بود. بلند شدم و تلوتلو خوردم و افتادم؛ بی آن که بدانم کجا بروم یا چه کنم. در استیصال مطلق، دست اقبال مرا به ی مرکز سم زدایی آن طرف بزرگراه برد. آن جا دلشان به حال من سوخت و مرا پذیرفتند، با این که شرط لازم برای پذیرش یعنی چهل و هشت ساعت پاکی را نداشتم. آن شب، همچنان که برهنه روی تخت افتاده بودم و اشک ریزان زانوها را در بغل گرفته بودم، احساس رهایی غریبی به من دست داد، چون به گمانم ته دلم می دانستم که دیگر تمام شد. من تسلیم شده بودم. فقط در آن لحظه درست نمی دانستم تسليم شدن یعنی چه. فرصتی دیگر برای زیستن,وسوسه مصرف مواد مخدر,افراط در مصرف مواد,وقف NA

در آن مرکز سم زدایی، هر روز بیماران را به جلسه می بردند. با هر فلاکتی بود آن روزهای پر از درد اول را گذراندم، اما چهارشنبه شبی، در جلسه ای در مرکز اقامتی افراد بی خانمان، برای اولین بار پیام NA را شنیدم و درک کردم.

فهمیدم اجباری به مصرف مواد مخدر ندارم؛ و راهی برای رهایی وجود دارد. از دیدن کسانی که داد می زد عملی هستند ، ولی پیدا بود دیگر مصرف نمی کنند، سخت به شوق آمده بودم. آنها سبب شدند باور کنم برای من هم واقعا فرصت ترک و تلاش دوباره هست. اکنون که اینها را می نویسم سخت احساس اندوه می کنم؛ چون حالا به لحاظ عاطفی زندگی دیوانه وار گذشته ام را بیشتر حس می کنم؛ بسیار بیشتر از آن وقت ها.

اما خبر نداشتم که روزگار چه بازی ها در آستین دارد. آن چه می دیدم فقط سیاه چاله ای از ناشناخته ها بود، اما تصمیم گرفته بودم فقط محض امتحان، چند روزی تلاشی بکنم و ببینم تا کی دوام می آورم. چهل و نه روز دوام آوردم. بعد لغزش کردم، و وسوسه مصرف مواد مخدر چون حیوانی وحشی دوباره از وجودم سر برآورد.

زندگی ام در چشم بر هم زدنی باز به هم پیچیده شد، و متوجه شدم که آن چهل و نه روز، بی دردسرترین ایام عمر من در ده سال اخیر بوده است. تقریبا دو ماه در لغزش بودم و یکی دیگر از دوستانم بر اثر افراط در مصرف مواد مرد؛ تا بالاخره دوباره به یک مرکز سم زدایی رفتم. و اکنون پاک هستم؛ از بیست و پنجم ژانویه ۱۹۸۹ تا امروز. تنی پاک گنج من است؛ و چنان از آن محافظت می کنم که انگار به جانم بسته است؛ چون واقعا هم جانم به آن بسته است.

من مشغول اموری شده ام که به گمان من شایسته هر انسانی است. از خودم خانه و کسب و کاری دارم. به مدرسه برگشتم و تحصیل کردم. به لحاظ اجتماعی و مادی چیزهایی به دست آورده ام. اما مهم تر از همه این ها، من عشق ورزیده ام  و بارها از عمق جان ، می توانم طعم احساس داشتن را تجربه کنم .

هر احساسی را بگویم ، من همیشه از این می ترسیدم، اما احساس داشتن امری است شگفت انگیز؛ هم درخشان و هم ترسناک، هم غم آلود و هم شادی اور من مشتاق زندگی ام. مشتاق آینده ام. هنوز هم گاهی از دلهره وجودی رنج می برم، و در حیرت می مانم که هستی ما انسانها در این جهان چه سببی دارد. اما من برای وجود خود هدفی تعیین کرده ام و این، بردن بار هستی را برایم آسان تر کرده است، دغدغه من کمک به پاک شدن دیگران است.

من خود را وقف NA و خدمت به دیگران کرده ام. مرتب در جلسات شرکت می کنم. در کمیته های خدماتی ناحیه و منطقه همکاری می کنم. راهنمای دیگران هستم، و خود راهنمایی از NA دارم. من معتقدم که با این نوع زیستن، به دیگران هم فرصت می دهیم راه ما را دنبال کنند. NA چیزی به من آموخت که به واسطه آن زندگی جدیدی را آغاز کردم: «آن چه را که ما داریم، فقط با بخشیدن می توان حفظ کرد.»

فرصتی دیگر برای زیستن,وسوسه مصرف مواد مخدر,افراط در مصرف مواد,وقف NA

منبع : کتاب پایه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا