انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
شنیدن صدای بهبودی

شنیدن صدای بهبودی

شنیدن صدای بهبودی

شنیدن صدای بهبودی

در یک روز زمانی که درحال خوردن پیتزا بودم یا بهتر بگم داشتم سعی می کردم که پیتزا نخورم، در حال سبک و سنگین کردن این موضوع بودم که چگونه میتونم پیتزا خوردنم را مدیریت کنم که یاد حرف دخترم افتادم که یک بار از من پرسید که چرا بعضی از افراد چاق هستند؟ دخترم به این سادگی نمی تواند درک کند که چرا بعضی افراد با توجه به اینکه سیر هستند نمی توانند خوردن را متوقف کنند. این سوال خوبی است. پاسخ من این بود که بعضی وقت ها در حالی که شکم آنها سیر است دهان آنها می تواند گرسنه باشد. من زمان هایی را که دست از خوردن بر می داشتم و درباره گرسنگی فکر می کردم احساس می کردم که مجبور هستم دوباره چیزی بخورم. این فکر از کجا می آید؟ طبیعت و ذات دقیق این فکر چه بوده است است؟
من تشخیص دادم که درون من خلأیی وجود دارد جایی که اعتیاد من در آنجا زندگی می کند. ناگهان اعتیاد من با صدایی ملایم و فریبنده با من صحبت می کند و به من می گوید: این موضوع خیلی منطقی است. فقط ادامه بده و اون یک تکه پیتزا رو تموم کن. یک تکه پیتزا که تو را نخواهد کشت ضمناً این کار درستی نیست که غذا را هدر دهی. این موضوع مانند یک گروه کُر موسیقی دلایل و خواسته هایشان را به طور عقلانی با هم زمزمه می کنند و مانند یک گروه از خوانندگان تو سرم من رو موعظه و نصیحت می کنند و من را ترغیب به انجام رفتارهای قدیم یام می کنند. من تصمیم گرفتم که لحظه ای را مکث کنم و نفس عمیقی بکشم و به صدای بهبودیم گوش دهم. صدایی کاملاً متفاوت… صدایی آرام و آرامبخش که از طریق درک من، تصمیمات و احساس من را به مسیر درستی هدایت می کند. با خواندن دعای قدم سه تکه
پیتزا را به داخل بشقاب برگرداندم و با شکر گزاری متوجه شدم که می تواند ناهار خوبی برای فردای من باشد. مهمتر از همه تشخیص دادم که آن درگیری ذهنی واقعا به خاطر پیتزا نبوده است تمام آن به خاطر خودم بوده، که حالا من انتخاب دیگری در برخورد با چالشهای زندگی ام دارم و می توانم به طور کاملا متفاوتی رفتار کنم. عکس العمل های من همیشه بر اساس صدای اعتیادم شکل می گرفت و من را به سمت رفتارهای مخرب سوق می داد. بعضی اوقات من را به طور فریبنده ای وسوسه می کرد و بعضی وقتها هم مانند یک سرگروهبان در تمرین نظامی از من چیزهایی را مطالبه می کرد. ناله کنان ، گریه کنان و ملتمسانه با خودم می گفتم مشکلی نیست این بار با دفعات قبل فرق می کند فقط با یک بار اتفاقی نمی افتد. این بار را تمام کن و از فردا شروع خواهی کرد. تو گیر نمی افتی، خونسرد باش، الان که آن را داری، آنها دوستان
تو هستند و هر وقت بخواهی آنها اینجا خواهند بود. پیوسته و پیوسته و پیوسته… صدای اعتیاد من مرا به کوچه ای هدایت کرد که در آن خیلی خوش شانس بودم که زنده ماندم. جایی که من را مجبور به گرفتن تصمیمات خطرناک و دیوانه وار و احمقانه می کرد و تمام چیزهای ارزشمند زندگیم را از من گرفت. صدای بهبودی من خیلی آرام و پر از عشق با من صحبت می کند و برایم اعتماد ، یقین ، تمایل و تسلیم خدا به ارمغان می آورد. صدای بهبودی من این قدرت را به من می دهد که لحظه ای را مکث کنم، نفس عمیقی بکشم و بگذارم که کارها انجام شود و به من این اجازه را می دهد که به صدای قلب معتاد دیگری گوش دهم. به همین خاطر شکرگزار صدای بهبودی ام هستم. شما چطور شکرگزار هستید؟ صدای بهبودی تان چطور با شما صحبت می کند؟
ما امید داریم که شما نیز تجربه ها و پیشنهادات و کارهایی را که به شنیدن صدای بهبودی کمک می کند به اشتراک بگذارید.

Listening to my voice of recovery
Michael F VOR-Jan, Feb, Mar2013

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا