انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
رساندن پیام

رساندن پیام

رساندن پیام

رساندن پیام

در عربستان سعودی، مصرف مواد مخدر مساوی است با آبرو ریزی هم برای خود معتاد و هم برای خانواده اش. اگر به خانواده ای بگویند پدر یا پسرتان مصرف می کند، اغلب خانواده فرد معتاد بیشتر از خود او قضیه را انکار می کند ، مشکل خانواده من نه یک، بلکه دو پسر معتاد بود. اما دست آخرم دست از انکار اعتیاد دو نفر ما بردارند. من کمکی را که به آن احتیاج داشتم را در معتادان گمنام پیدا کردم، اما برادرم نه.

خانواده ما همیشه وضعیت نا به سامانی داشت، و پدر و مادرم بالاخره از هم جدا شدند. هنگامی که پدر و مادرم در گیر و دار طلاق بودند، من فرصت و توجیه و تمام چیزهایی را که برای مصرف لازم داشتم به دست آوردم. یاد گرفتم از مدرسه جیم بشوم تا با دوستانم مشروب بخورم و سیگار بکشم. مصرف را با قرص و گاهی هم الكل شروع کردم و پس از مدتی به حشیش رو آوردم. بالاخره هم دبیرستان را تمام نکردم.

در عربستان سعودی می شود در خیابان ها مواد مخدر خرید، منتها فقط در بعضی جاهای خاص. عربستان کشوری است مسلمان و در آن الكل حرام است، اما توی بعضی خانه ها مشروب قاچاقی درست می کنند.

در بعضی مکان های گران قیمت ترین ویسکی یا سایر مشروب های خارجی هم می شود پیدا کرد. در این جور جاها، نوعی احساس غرور به من دست می داد. من و دوستانم دار رو دسته ای تشکیل داده که فقط برای مصرف دور هم جمع می شدیم. همراهی با جمع آن اینقدر اهمیت پیدا کرد که مهار اعمال مان از دست مان خارج شد. همه ما آنقدر ضعیف بودیم که کسی از ما خارج شود. همه ما ضعیف تر از آن بودیم که در برابر فشار این جور همرنگ شدن با جماعت هم سن وسالمان مقاومت کنیم. رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

در آن اوایل، برادرم هروئین مصرف می کرد و من حشیش می کشیدم، و از این که او هروئین مصرف می کند ناراحت بودم. یک بار بعد از ماه رمضان که یکی از اعياد بسیار مهم دینی ماست، به دیدن چند نفر از دوستان رفتم. ما همیشه با هم حشیش می کشیدیم، ولی این بار دیدم آنها دارند هروئین مصرف می کنند. تنها چیزی که من گفتم این بود: «عجبا شما جنس تازه رو کرده اید؟» بر اثر پیش رفت تدریجی بیماری، سر و کار من هم مثل برادرم به جاهایی افتاد که هروئین می فروختند. به قول یکی از ساقی ها: «بالاخره گذر تو هم به کوچه ما افتاد!»

من چند نوبت سعی کردم اعتیادم را با کم مصرف کردن مهار کنم. اما بعد این قضیه تمام فکر و ذکر مرا به خود مشغول کرد. تنها چیزی که می توانستم به آن فکر کنم این بود که امروز چه طور مصرف کنم و برای فردا جنس از کجا تهیه کنم. کم کم کار و زن و بچه ام را به دست فراموشی سپردم. تمام پولم را صرف تهیه مواد می کردم که دیگر به قوت روزانه من تبدیل شده بود. مصرف تنها راه من برای گذران امور روزمره زندگی بود، با این که کم کم سلامتی و حیاتم داشت از دست می رفت. پس از مدتی دوباره به خانه پدرم برگشتم و جای جدیدی پیدا شد که بتوانم مصرف کنم.

خانواده به من حکم کردند که باید ترک کنم و من هم قول دادم که این کار را خواهم کرد، ولی هیچ فایده ای نداشت. بیماری قوی تر از این حرف ها بود. دوره ام کردند تا مجبورم کنند از دوستانم ببرم. گفتم این کار را خواهم کرد، و افتادم به دروغ گویی و بهانه تراشی برای جیم شدن و دیدن آنها. رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

کم کم برای تهیه مواد، به دزدی از کیف خواهر و برادرها و کلاه گذاشتن سر همکارانم رو آوردم. داشتم به عزیزانم صدمه می زدم، ولی قدرت ترک مصرف مواد مخدر را نداشتم. زندگی ام رو به تباهی گذاشت.

احساس بی کسی و طردشدگی می کردم و این، سرخوردگی ام را شدیدتر می کرد و مصرفم را بیشتر. رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

دست آخر، بیشتر به اجبار خانواده و جایی که در آن کار می کردم، به بیمارستان رفتم. من در محل کارم اغلب غایب بودم، در نتیجه به بیمارستان فرستادندم تا معلوم شود مشکلم چیست. آنجا بود که تازه فهمیدم به این راحتی نمی توانم قطع مصرف کنم و جسمم مریض است. قبلا خیلی چیزها در سیم کشی و حالت تهوع شنیده بودم. توی بیمارستان که دیگر مواد مخدر دسترسم نبود، تازه فهمیدم منظورشان چیست.

به محض بیرون آمدن از بیمارستان دوباره مصرف را شروع کردم. همه دیگر از من قطع امید کردند، خودم هم همین طور. اما دعاهای من به درگاه خداوند ، هنگامی که مصرف می کردم ، مؤثر واقع شد. دست آخر وقتی دیدم مواد مخدر دیگر جوابم را نمی دهد، دوباره به بیمارستان رفتم؛ این بار به خواست خودم. در بیمارستان مجبورم کردند در جلسه ای که کمیته بیمارستانها و مؤسسات درمان NA (همان کمیته زندانها و بیمارستانها در جاهای دیگر) برگزار می کرد شرکت کنم.

از قضا یکی از سخنران های آن جلسه، قبلا هم مصرف من بود. بعد از جلسه به سرعت رفتم سراغش تا بپرسم چه کلکی زده که توانسته این همه مدت پاک بماند. جوابش این بود: به کمک برنامه NA. بعد گفت در روز ترخیص از بیمارستان، مرا به یک جلسه NA خواهد برد.

روز ترخیص که رسید، دوستم اول مرا پیش خانواده ام و سپس به جلسه برد. استقبالی که آنجا از من شد برایم سخت تکان دهنده بود، آن هم موقعی که دیگران همه مرا طرد کرده بودند. از دیدن شباهت های ناشی از این بیماری، از دردهای مشترک، و از مدت های پاکی اعضا شگفت زده بودم. در طول جلسه مدام داشتم از خودم می پرسیدم که آیا من هم خواهم توانست مثل اینها بشوم؟ جواب مثبت بود. من مثل آنها شدم، و تا چهار ماه جزئی از این گروه بودم. رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

در ماه چهارم وقت دکتر داشتم تا ببیند وضعیتم چگونه است. قبل از رفتن با راهنمایم مشورت کردم، و او به من گفت برای دکتر توضیح بدهم که وضع جسمی ام روبه راه است. دکتر از من پرسید مشکل بی خوابی دارم یا نه. این جا بود که بیماری ام زد بالا و گفتم از این که شب ها خیلی طول می کشد تا خوابم ببرد ناراحتم. دکتر هم داروی خواب آور برایم تجویز کرد. به یک روز نکشید که مواد مخدر دیگری را جایگزین داروهای تجویزشده کردم. و در عرض چند ماه، باز به همان فضاحتی افتادم که قبلا دچارش بودم ، شاید هم بعدتر از راهنمایم تقاضای کمک کردم، و راهنمایم گفت که به اتفاق او به بیمارستان بروم. پذیرفتم، و بعد بالاخره مجددا به انجمن پیوستم. رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

برادر من هم کارش به همان بیمارستان کشید، و ما تلاش برای پاک ماندن را با هم شروع کردیم. من سخت مشغول خودسازی شدم، و او سخت مشغول کسب و کار؛ آن هم دو جا. بیشتر وقت برادرم صرف کارش می شد. دیگر به NA نمی رسید. من هر روز به انجمن می رفتم و مشغول خدمت شده بودم. از مردی که پیام NA را در آن بیمارستان به من داده بود خواهش کرده بودم راهنمایم بشود؛ و او هر روز مرا از بیمارستان تا سر کارم همراهی می کرد. برادرم چنین کسی را نداشت. آن موقع، پاکی راهنمایم سه سال از من بیشتر بود. از روزی که توی بیمارستان دیدمش، مدام به او چسبیده بودم. اما برادرم با کسی دمخور نشد و فکر و ذکرش فقط کار و زندگی خودش بود. رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

برادر من، پاک نماند. سعی کردم کمکش کنم. سعی کردم با او حرف بزنم، اما آن روشن بینی را در او ندیدم. می دانستم اگر به خاطر من قول بدهد که پاک خواهد ماند فایده ای ندارد. همسران ما دو نفر با هم خواهر بودند، و وقتی برادرم و همسرش به دیدن ما می آمدند من متوجه می شدم که او مصرف می کند. رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

چند نفر از دوستان را فرستادم تا با برادرم صحبت کنند، چون فکر کردم شاید خودم آدم مناسبی برای کمک به او نباشم. ممکن بود موقع صحبت با او عصبی بشوم، و فکر کردم اگر کسی که قرار است با برادرم حرف بزند از اعضای خانواده نباشد، شاید او کم تر معذب بشود. آخرین باری که برادرم به بیمارستان رفت موقعی بود که می خواست به حج عمره برود و حالش به نظرم خوب بود. اما این آخرین باری بود که او را می دیدم.

آن روز که جسد برادرم را که بر اثر لغزش مرده بود پیدا کردیم، تمام خانواده دور هم جمع شده بودیم. از فکرم گذشت: «من بارها و بارها سعی کردم به تو کمک کنم. حالا می فهمم که زور این بیماری بیشتر بود.» از این که نتوانسته بودم کمکش کنم سخت غمگین بودم. این اتفاق سبب شد من بیشتر برای بهبودی ام  تلاش کنم، و به رهجوهایم و کسانی که تلاش می کنم به آنها پیام بدهم، برسم.

از روزی که برادرم را بر اثر بیماری اعتیاد از دست دادم، دو سال می گذرد. پیامی که برای دیگران دارم این است: من و برادرم مصرف را با هم شروع کردیم. او هفت سال پابه پای من پاک بود، اما مرتب به جلسات نمی آمد چون سخت مشغول زندگی خودش بود. با دشواری های این زندگی، بدون شرکت در جلسات یا کار کردن قدمها روبه رو می شد. اما انجمن NA هرگز او را تنها نگذاشت، حتی در آن هنگام که خودش هم از خودش قطع امید کرده بود. دست آخر لغزش کرد، و با آخرین لغزش، فرصت زندگی کردن را از خودش گرفت. این آخرین وعده مصرف ام بود. برادرم مرد، مثل خیلی های دیگر که پیش از او تلف شدند . عاقبت بیماری اعتیاد فعال، جز این نیست . رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

ما می دانیم که هیچ معتادی را نمی توان مجبور به بهبودی کرد؛ و کاری نمی توانیم کرد جزء رساندن پیام به معتادی که هنوز از بیماری اعتیاد در عذاب است. خداوند را شاکرم که راه انجمن NA را به ما نشان داد. امروز – الحمدالله – من به کمک راهنمایم یازده سال است که پاکم. من مرگ برادرم را در پاکی از سر گذراندم. توانستم از این داغ برای خدمت به دیگران بهره بگیرم. اکنون شغل و خانواده ای دارم که مایه مباهات من است.

دیگر با سرافکندگی زندگی نمی کنم. امروز رابطه ای با خانواده و دوستانم در برنامه NA دارم که پیش از این در مواد مخدر به دنبالش می گشتم. پیامی که ما امروز در عربستان سعودی انتشار می دهیم این است: اعتیاد، چیزی نیست که از بابت آن سرافکنده یا شرمسار باشیم. بشارت ما این است که هر معتادی می تواند مصرف مواد مخدر را ترک کند، از آن میل شدید به مصرف رهایی یابد، و راهی تازه برای زندگی کردن پیدا کند. امروزه در عربستان سعودی هستند معتادانی که راه بهبودی را دنبال می کنند ، و این همه، به شکرانه NA است.

رساندن پیام,انکار اعتیاد,قدرت ترک مصرف مواد,کمک برنامه NA,اثر بیماری اعتیاد

منبع : کتاب پایه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا