انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
داستان لغزش من

داستان لغزش من

داستان لغزش من

داستان لغزش من

تولد ۱۵ سالگی ام به یک مرکز ترک اعتیاد رفتم. هراسان،تنها و مملو از احساس گناه بودم. در همان موقع بود که متوجه شدم برای پذیرش اینکه در مقابل بیماری ام عاجزم و زندگی ام غیر قابل اداره شده است
آماده ام. بعد از اتمام دوره از آن مرکز بیرون آمده و پدرم مرا به جلسات برد. با خیلی افراد مسن تر از خودم آشنا شدم. جوان و جذاب بودم، پر از شوق و جدیت. خیلی زود یک خانواده جدید،کامل پیدا کردم که مرا زیر بال و پر خود گرفته، ازم حمایت کرده، راهنما و در مسیر زندگی نویافته ام، مشوقم بودند.پاک شدن یک موفقیت بزرگ در زندگ یام بود. پس از مدتی تبدیل به یک سوپر استار جدید و نونهال جلسات شدم!!! سخنرانی می کردم، منشی بودم، به بقیه کمک می کردم، اطاع رسان هم بودم. حتی جلسه جدیدی راه اندازی کردم . در گذر زمان محبوبتر و مشهورتر می شدم و نفسم بیشتر و بیشتر از توجهات و تاییدهایی که می گرفتم قوت می گرفت. فراموشی اینکه کی هستم و از کجا آمد هام شروع شد. غافل از نیازمندی خودم، بیش از اندازه از خود مایه می گذاشتم. مادامی که به دیگران کمک می کردم دیگر حواسم به خودم نبود. نیازی نبود که به خودم نگاه کنم، بقیه به من می گفتند که چقدر کارم درست است و اینکه با این سن کم وارد برنامه شده و در حال بهبودی هستم مایه افتخار است. تا زمانی که آنها فکر می کردند کارم درست است من هم باورم شده بود که حتما همینطور است. منظم از خودم تراز نمی گرفتم چون دیگران فکر می کردند عملکرد فوق العاده ای دارم چه نیازی بود که خودم را به زحمت بیاندازم؟ دیگر در برنامه در حال رشد نبودم. تنها چیزی که مرتب رشد می کرد اراده شخصیم بود. به کسی تبدیل شده بودم که دیگران میخواستند، درک اینکه واقعا کی هستم را از دست داده بودم. دیگر قدم کار نمی کردم، دعا نمی کردم و با راهنمایم هم
گفتگویی نداشتم. انجام تمام چیزهایی که گفته شده برای بهبودی لازم است را متوقف کردم. بعد از دوسال پاکی به خاطرمنیتی به شدت تقویت شده تصور می کردم دیگر نباید برای رشد در برنامه بهبودی حرکت و تلاشی کنم. ظاهرا دو سال بهبودی داشتم و نیاز نبود که روی خودم کار کنم، یادتون هست، من خیلی کار درست بودم، خیلی رشد کرده بودم. لغزش کردم پر از احساس گناه و خجالت بودم و از روی یاس و استیصال بود که می خواستم همه اینهایک کابوس باشد و زود از خواب بیدارشوم. یک شوک بیدار کننده خیلی شدید باعث شد که بفهمم در دوسال گذشته چقدر ناصادق و سوءاستفاد هگر بوده ام. متوجه شدم خیلی چیزها است که باید در مورد خودم یاد بگیرم، کارهایی که در بهبود یام انجام می دادم ضرورتا نادرست نبودند، اما مناسب من نبودند و لغزشم شاهدی بر این مدعا است. البته دو سال به لطف خدا مواد شیمیایی برای تغییر خلق و خویم مصرف نکرده بودم ولی دیگر نمی توانستم به جا دادن یک مکعب دریک حفره گرد به زور ادامه بدهم. دیگر زمان آن رسیده بود که با خودم صداقت پیدا کنم و قدری فروتنی داشته
باشم NA مدتهاست در شهری که سکونت دارم وجود دارد و بعد ترخیص از مرکز درمانی رفتن به جلسات NA را از سر گرفتم. اعضای هم سن و سال و همسان خودم را پیدا کردم که نمی خواستند مرا از خودم بودن باز دارند. کسانی که چیزهایی را به من می گویند که نیاز به شنیدنشان دارم نه چیزهایی که م یخواهم بشنوم. دیگر منحصر به فرد نبودم و این چیزی بود که برای رشد کردن نیاز داشتم. بسیار سپاسگزارم بابت همه چیزهایی که برای رشد بهبودی ام لازم بوده اند. زندگیم بهتر از هر موقع دیگری است. چیزهای زیادی در آن دو سالی که پرهیز از مواد داشتم یاد گرفتم و الان به کمک انجمن معتادان گمنام، نیروی برترم و کارکردن قدمها واقعا در جاده بهبودی هستم. یک بار دیگر با مراقبت و مشارکت راه NA لطف خدا و شماها، برای یک زمان یکروزه، حق انتخاب دارم
داستان لغزش من گمنام
برگرفته شده از مجله راه NA
جولای ۱۹۸۳

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا