انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
بیماری خانوادگی ، بهبودی خانوادگی

بیماری خانوادگی ، بهبودی خانوادگی

بیماری خانوادگی ، بهبودی خانوادگی

بیماری خانوادگی,بهبودی خانوادگی,در برابر اعتیاد,چرخه اعتیاد فعال,در تلاش بهبود یافتن,زمان اعتیاد فعال

پس از ده سال پاکی، با بحرانی در خانواده رو به رو شده بودم. زندگی به روال برنامه معتادان گمنام امکاناتی به من داده بود تا زندگی خوبی برای خودم و فرزندانم مهیا کنم. دلم میخواست فرزندانم سرنوشت شان را به دست بگیرند و موفق باشند. اما به رغم تمام تلاش ها و مراقبت های من، آن همه مشاوره و سر به سنگ خوردن ها، دو پسر نوجوان من در مصرف مواد مخدر فرمان بریده بودند. و من درمانده بودم که چه طور کمکشان کنم.

انگار بزرگ کردن دو تا پسر کم دردسر داشت که یک روز، من که یک پسرم هنوز دوساله نشده بود و آن یکی را هم باردار بودم، برگشتم خانه و دیدم شوهرم بر اثر بیش مصرفی مرده است.

زندگی ام رنج بار و پرمشقت بود، اما من سرم را انداختم پایین، پسرهایم را محکم زیر بال و پر گرفتم و رفتم جلو ، آثار مرگ شوهرم هنوز هم گاهی به شکل های غریبی بی خبر گریبان مرا می گیرد: دارم مجله ای را ورق میزنم که بوی ادکلن او ناگهان در مشامم می پیچد، یا متوجه میشوم تنها خاطره ای که فرزندان ما از او دارند مشتی حرف و عکس است؛ و غم تمام وجودم را می گیرد.

بیماری خانوادگی,بهبودی خانوادگی,در برابر اعتیاد,چرخه اعتیاد فعال,در تلاش بهبود یافتن,زمان اعتیاد فعال
چند سال از مرگ شوهرم گذشت و من دیگر نمی توانستم به تنهایی با این اندوه ، کنار بیایم ، مصرف گه گاهی واد مخدر که از مدتها پیش شروع شده بود به وضعیتی مهارناپذیر رسید. یک سال بعد کارم را رها کردم و به سرعت وضعم خراب شد ، هم ذهنی، هم جسمی و هم روحی ، هنوز خانه و بچه هایم را داشتم، اما شور و شفقت و توانم را از دست دادم.

از آن جا که قابلیت ارتباط عاطفی با پسرها را از دست داده بودم، یک مربی و پرستار خانگی مرد استخدام کردم تا به نیازهای جسمی بچه ها رسیدگی کند.

دیری نگذشته بود که معلوم شد این مرد در حکم فرشته نگهبان خانواده ما خواهد بود. در زمانی که هیچ کاری از من برنمی آمد، او به پسرهای من غذا می داد، لباس شان را می پوشاند، موهایشان را شانه می کرد و آن دو را به مهد کودک و مدرسه می برد.

برای دو پسر من، این مرد حکم تنها آدمی را پیدا کرد که می شد به او اتکا کرد. بعدها او در حل مشکل اصلی من هم سبب ساز شد و در جلسه مداخله ای که خانواده ام برای من تشکیل دادند دخیل بود. من به یک مرکز درمانی رفتم، و در مدتی که خانواده ام به جای من در خارج از کشور از بچه هایم نگه داری می کردند، او هر روز برای بچه ها نامه می نوشت. او بعدها هم همچنان در حکم یکی از اعضای خانواده بود. در خانه ما زندگی و از بچه ها پرستاری می کرد و بخشی حیاتی از زندگی ما بود.

بیماری خانوادگی,بهبودی خانوادگی,در برابر اعتیاد,چرخه اعتیاد فعال,در تلاش بهبود یافتن,زمان اعتیاد فعال
من اسم NA را اولین بار در همان مرکز درمانی شنیدم، و تردید داشتم که فایده ای به حالم داشته باشد. نزدیکی من به معتادان گمنام از سر تمایل نبود. عضو هیچ یک از گروه ها نشدم، نمی دانستم چه طور از دیگران کمک بخواهم، نیروی برتری نداشتم و علاقه ای هم به پیدا کردنش نداشتم، و با سایر خانم های عضو انجمن هم معاشرتی نداشتم. من توی خانه بزرگ شده بودم و آموخته بودم که مستقل باشم و احساساتم را بروز ندهم.

اما به جلسه رفتن ادامه دادم، و بالاخره توانایی درک پیام را پیدا کردم. بعد راهنما گرفتم و او به من پیشنهاد کرد که خوب است با سایر خانم های عضو هم آشنا بشوم، خدمتی بگیرم، و کار کردن قدمها را شروع کنم.

بهبودی من در واقع از آن به بعد آغاز شد. محبت دیدن و محبت کردن را خانم های عضو برنامه به من نشان داده اند؛ نشانم داده اند که چه طور کمک بخواهم، چه طور در تمام جنبه های زندگی ام در حال خدمت باشم، چه طور نیروی برترم را همه جا دریابیم، و چگونه در روزمرگی های زندگی طعم شادی را بچشم.

بیماری خانوادگی,بهبودی خانوادگی,در برابر اعتیاد,چرخه اعتیاد فعال,در تلاش بهبود یافتن,زمان اعتیاد فعال
کم کم زندگی ام در دوران بهبودی شکل گرفت. خانه ما پر از اعضای انجمن بود. دوستان من در NA جزء همیشگی زندگی من شده بودند. وظایف خدماتی رام ما مشغول می کرد و من جایگاهم را در مقام یکی از اعضای انجمن NA محکم کردم.

در جلسات زیادی حاضر بودم و به نوعی خودم را نمونه خوبی از کسانی می دیدم که در زندگی مسیر بهبودی را در پیش گرفته اند.

متأسفانه این باور نادرست در ذهن من جا افتاده بود که اگر به اندازه کافی» معتاد در حال بهبودی خوبی باشم، می توانم فرزندانم را کاملا در برابر اعتیاد فعال محافظت کنم. من که هم شوهر و هم پدر و مادرم بر اثر بیماری اعتیاد از دست رفته بودند، عهد کرده بودم که با بهبودی خودم این چرخه اعتیاد فعال را بشکنم. عزم کرده بودم که بچه هایم را در برابر بیماری اعتیاد محافظت کنم. اما این چیزی نبود که در اختیار من باشد.

بیماری خانوادگی,بهبودی خانوادگی,در برابر اعتیاد,چرخه اعتیاد فعال,در تلاش بهبود یافتن,زمان اعتیاد فعال
دیگر انگار زندگی ما مدام در آشوب بود. تا تلفن زنگ میزد، من از جا می پریدم و منتظر بودم ببینم دیگر چه بلایی به سرمان آمده است. به هوای دور ماندن از این مصیبت، مدام سعی می کردم مواظب بچه هایم باشم که ببینم کجا هستند و با چه کسی می گردند.

مدام با معلمها، مشاورها، مربیها، پدر و مادرها، راهنمای خودم، و دوستان بهبودی صحبت می کردم. و چون آدمی هستم که همیشه صورتم را با سیلی سرخ نگه میدارم، طوری رفتار می کردم که انگار همه چیز رو به راه است.

سعی می کردم مشکل را کوچک جلوه بدهم، توجیهش کنم، و انکار کنم که وضع خراب است. پیرو «تفکر جادویی» شدم و به خودم می گفتم همه چیز خودش درست خواهد شد. اما واقعیت این بود که بچه های من هر دو داشتند غرق می شدند.

آن چه از من برمی آمد این بود که وقتی بچه هایم آمادگی کمک گرفتن را پیدا می کنند، آماده کمک کردن شان باشم. پسر کوچکم به پانزده سالگی که رسید، تصمیم گرفت ترک مصرف کند.

به او قول دادم که اگر دید این کار به تنهایی از او ساخته نیست، کمکش کنم. وقتی دید نمی تواند بدون کمک پاک بماند، او را در یک مرکز درمانی مخصوص نوجوانان بستری کردیم. اما در مورد پسر اولم که هفده سالش بود، نمیدانستم راهی برای کمک به او هست یا نه، و به نوعی از او قطع امید کرده بودم. یکی از بخش های اصلی در آن مرکز درمانی، جلسات خانواده درمانی بود با هم به این جلسات می رفتیم.

کم کم باز نوعی امید در من به وجود آمد ، هم به صورت فردی و هم به صورت خانوادگی به شرکت در جلسات مشاوره ادامه دادیم، و به شناخت و تغییر رفتارهای ناسالمی پرداختیم که منجر به آشفتگی زندگی ما شده بود.

بیماری خانوادگی,بهبودی خانوادگی,در برابر اعتیاد,چرخه اعتیاد فعال,در تلاش بهبود یافتن,زمان اعتیاد فعال
در تمام این مدت، دعاها و قدم کار کردن من ادامه داشت. به جلسه می رفتم، با رغبت وظایف خدماتی ام را انجام می دادم، و در کنار اعضای انجمن بودم. از اعضای انجمن که تجربه مشابهی را از سر گذرانده بودند، الگو گرفتم.

بارها و بارها این پیام را گرفتم که بچه های من هم نیروی برتری دارند، و همه چیز سر جای خودش است. اما راستش وقتی میدیدم پسر بزرگم که قول داده به خاطر برادرش پاک بماند سر حرفش نمی ماند، وضع غیر از این به نظر می رسید.

پسر کوچکم که دوره درمان را تمام کرد، همه با هم رفتیم دنبالش؛ و پسر بزرگم را به جای او در آن مرکز بستری کردیم. راهی را که آغاز کرده بودیم با شرکت مستمر در جلسات خانواده درمانی ادامه دادیم.

اما یکی از خیلی هستیم که از مسیرهای گوناگون به معتادان گمنام راه پیدا کرده اند، و من شاهد حي و حاضر معجزاتی هستم که ما را به این جا آورده است. مهم این است که ما اینجا هستیم و همه در تلاش بهبود یافتن ، ما باید یاد بگیریم چه طور پشتیبان هم باشیم و در عین حال هر کدام به شیوه مناسب خودمان از این برنامه پیروی کنیم.

مسیر هر یک از اعضای خانواده ما با دیگری فرق می کند، اما راه های جدیدی برای همدلی با هم داریم. این در همه موارد راحت نیست، اما ، همیشه از راه هایی که در زمان اعتیاد فعال بلد بودیم بهتر است .

من سالهای سال از معتادان گمنام بابت آن چه در زندگی من به وجود آورده قدر دان بوده ام. امروز، وقتی عشقی را که انجمن نثار پسرانم کرده می بینم، قدردانی من حد و نهایتی ندارد.

بیماری خانوادگی,بهبودی خانوادگی,در برابر اعتیاد,چرخه اعتیاد فعال,در تلاش بهبود یافتن,زمان اعتیاد فعال

منبع : کتاب پایه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا