اندیشه ها
اندیشه ها
به من پیشنهاد شده بود که یک جلسه NA را در ناحیه مان راه اندازی کنم. من می ترسیدم و فکر می کردم مدت پاکی ام برای این کار کافی نیست. دوستانم به گفتند که ماندن یا نماندن
در بدبختی به خواست خود من بستگی دارد. به یاری خدا و معتادان در حال بهبودی، آن جلسه راه افتاد و از آن زمان پیوسته در حال رشد است.
من دلم میخواهد آنچه را که نصیبم شده حفظ کنم، این است که هر جا و به به شکلی که از من می خواهند، در خدمت فعالانه و عاشقانه به NA سهیم می شوم. روح این انجمن اکنون در وجود من متجلی است. من به تدریج به درک عشق بدون شرط نایل شده ام.
قد من ۱۶۵ سانتی متر و وزنم ۱۲۸ کیلوگرم بود. بی اختیار پرخوری می کردم مگر بتوانم بر احساسات و عواطفم چیره شوم و حال بهتری داشته باشم. واقعیتش این است که من در اصل به همین دلیل به مصرف مواد مخدر قوی روی آوردم. انقدر با درماندگی می خواستم وزن کم کنم که به تدریج راضی به مصرف هروئین شدم
خیال می کردم زرنگ تر از این هستم که اسیر هروئین بشوم، و می توانم مصرف کنم، اشتهایم کم بشود، حالم بهتر بشود و بعد هم با زرنگی این بازی رو ببرم دور ملكت به سرگردانی افتادم و دست آخر کارم به بازپروری ها و زندانها کشید. و این آغاز پایان بود؛ من نه تنها همچنان همان پرخور وسواسي چاق مانده م، بلکه به مواد مخدری هم که مصرف می کردم معتاد شده بودم
به این برنامه که روی آوردم چیزی را یافتم که پیش از این هرگز تجربه نکرده بودم – پذیرش بی قید و شرط من، با همین ظاهر و باطن. از من دعوت شد که به انجمنی بیایم که در آن ورودیه یا حق عضویتی از من نمی خواهند . چون آن را که باید بپردازم با عمرم پرداخته ام – و گفتند اگر همچنان به حضور در ان ادامه دهم، به آزادی کامل و زندگی تازه ای دست خواهم یافت.
جای هیچ شکی نیست که من زندگی ام را مدیون انجمن معتادان گمنام و خدا هستم.
اندیشه ها داستان اول
منبع کتاب پایه