انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
انتخاب با شماست

انتخاب با شماست

انتخاب با شماست

انتخاب با شماست

من در آگوست سال ۱۹۸۷ پاک شده و در طول سال اول بهبودی خیلی از خودم خاطر جمع بودم، گمان می کردم ، اگر زمانی دوباره قرار باشد که شروع به مصرف کنم، ممکن است فقط تحت تأثیر اجبار یک حادثه خیلی تلخ این کار را بکنم ، متأسفانه اولين شوک روحی را در سال دوم بهبودی ام تجربه کردم .

پسرم را در حالی دیدم که داخل ماشین در گاراژ حبس شده و ماشین در حال حرکت بود، مجبور شدم ، ابتدا درب گاراژ و سپس درب ماشین را باز کنم تا بتوانم او را بیرون بیاورم، خیلی ناراحت بوده آن قدر که حتی نمی دانستم چه کار کنم.

گوشی تلفن را برداشتم و با یک دوست بهبودی تماس گرفتم تا ببینم برای پسرم چه کار دیگری باید انجام بدهم، او به من گفت که به اورژانس تلفن بزنم و پسرم را به بیمارستان انتقال دهد.

دوستم گفت که خودش را در بیمارستان به من می رساند، او تمام روز همین طور که دکترها و پرستارها مراقب پسرم بودند، در کنار من بود، متأسفانه مداوای پسرم مجددا شش ماه بعد و دوباره در دو سال متوالی پس از آن هم ادامه پیدا کرد .انتخاب با شماست

در هفتمین سال بهبودی ام، همسرم پس مراجعه از دکتر من را از غده بزرگی که در سمت راست ربة او دیده شده بود، مطلع کرد نمونه برداری انجام شده که نتیجه حاکی از وجود یک غده سرطانی بود ، سمت راست ریه او تحت عمل جراحی سنگینی قرار گرفت و شش سال متوالی پس از آن هم درمان های متعدد و گوناگون پرتوافکنی و شیمی درمانی را تحمل کرد.

در همان دوران مشخص شد که مادرم نیز مبتلا به سرطان شده، همسرم در مارچ سال ۲۰۰۱ در گذشت و مادرم در ماه آگوست سال ۲۰۰۲ از دنیا رفت، در نوامبر همان سال برای اولین بار در طول زندگی، کارم را از دست دادم .

من دچار افسردگی شدیدی شدم و تا هفته ها قادر به انجام هیچ کاری نبودم، در این مدت اعضای انجمن، که با من در ارتباط بودند ، حتما باید مطمئن می شدند که من غذا خورده و حمام کرده ام ، آنها مرا به جلسات می بردند، مخصوصا زمانی که نمی خواستم به جلسه بروم، اما این امر، دوستانم را از این کار باز نمی داشت.

آنها جلوی درب منزل من می آمدند و می گفتند: حاضر شو، می خواهیم به جلسه برویم، صادقانه نمی دانم که بدون این دوستان بهبودی و انجمن چه کاری ممکن بود کرده باشم ، احساس می کنم این لطف خداوند به من بود که با وجود همه این اتفاقات، توانستم پاک بمانم .

فوریه سال ۲۰۰۳ کار جدیدی پیدا کردم که به آن خیلی علاقه داشتم، همکارانم خوب بودند و رئیسم بهترینی بود که احتمالا تا به حال می شناختم، در ماه نوامبر سال ۲۰۰۴، پدرم از دنیا رفت و در ماه دسامبر، کارم را که خیلی دوستش داشتم، از دست دادم .

همه این ها را با شما در میان می گذارم که بگویم: در تمام مدت و در هر یک از این تجارب زندگي ، من ، اول انجمن را رعایت کردم، به جلسات رفتم، اشک ریختم، یاری خواستم و از نیروی برترم درخواست کمک کردم و از همه مهم تر اینکه تسلیم نشدم ، آسان نبود.

بیماری با من صحبت می کرد و گاهی در در درونم فریاد می زد که مصرف کن فقط یک بار، فقط یک دوده زودباش، تو حق داری که مصرف کنی، ببین در چه وضعیتی هستی، هر گاه که این ها را می شنیدم، درونم را جستجو می کردم و به بیماری ام می گفت: گم شو.

دوستان این چهار سال آخر راه درازی بود، اما متوجه شده ام وقتی در ابتدای پاک شدنم، از من پرسیدند که تمایل دارم در هر شرایطی هر کاری که لازم است انجام بدهم تا پاک بمانم و من خیلی قاطعانه جواب بله می دادم، هرگز تصور نمی کردم مجبور شوم یک روزی با نتیجه این بله گفتنم روبرو شوم .

آموخته ام که در زندگی اتفاقات و حوادث مختلفی رخ می دهد ، از نیروی برترم سپاس گزارم که در ساختن زیربنایی محکم برای بهبودی ام، در سال اول پاکی مرا یاری کرد، چون نمی دانستم که در مسیر بهبودی تا چه حد قرار است به این مسأله نیاز داشته باشم ، در هر صورت اگر شما یک عضو تازه وارد یا از اعضای قدیمی هستید، با تمام وجود ایمان داشته باشید.

اهمیتی ندارد که زندگی چه اتفاقاتی پیش روی شما قرار می دهد، “شما هرگز دوباره مجبور به مصرف نیستید”

نویسنده : (ويليام که فلوريدا)

مجله naway

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا