انجمن معتادان گمنام UK

آن قدم های بی فایده

آن قدم های بی فایده

آن قدم های بی فایده

آن قدم های بی فایده

اولین برداشت من از قدم های شش و هفت خیلی ساده بود . اگر آنها  را به کار گیرم ، شخص متفاوتی خواهم شد . با نفرتی که در اوایل بهبودی از خود داشته ، جای تعجب نیست که بیشتر از هر چیزی دلم می خواست شخص دیگری باشد ، بنابراین خیلی سخت روی آن قدمها کار کردم، به خصوص قدم هفتم.

در حین این که دعا می کردم تا خداوند نواقص مرا بگیرد ، ناخودآگاه از او می خواستم که مرا عوض کند چرا که من خود یک نفس بزرگ بودم . به این خاطر می گویم ناخود آگاه چون چند سالی طول کشید تا بفهمم این واقعا همان چیزی است که من آرزویش را داشتم.

من احساسانی، عصبانی، انفجاری پر سر و صدا بد ذات ، بی اعتماد و بی ملاحظه ، می خواستم تبدیل شوم ، به یک آدم دوست داشتنی ، آرام ، صبور ، با ملاحظه که شمرده صحبت می کند ، خونسرد است و ملکوتی که آن قدر به خدا نزدیک باشد که مردم او را اشتباهی بگیرند؟ خوب حدس بزنید چی شد؟ بعد از سالها دعا و التماس کردن و به خاک افتادن، به این نتیجه رسیدم که قدمهای شش و هفت کار نمی کنند.

در واقع همه ی برنامه یک فریب است ، ولی با وجود داشتن چنین احساسی، NA را ترک نکردم . من فقط به کار خود برای درک بهتر آن قدم های بی فایده و پیدا کردن معنی واقعی آن ها ادامه دادم.  در همان زمان مطمن بودم مسأله ی خویشتن داری یا کنترل خود مطرح است ، من با خدا نتوانستیم نواقص را نابود کنیم؛ پس فقط باید راهی پیدا می کردم که آنها را کنترل کنم، چند سال دیگر هم تلاش کردم تا خود را به شخص دیگری تبدیل کنم ، با همان موفقیت کمی که بار اول داشتم اشتباه نکنید؛ نه این که صحبت دیگران درباره ی قدمها را گوش نکرده باشم.

چیزهای خیلی خوبی شنیدم: قدم های ششم و هفتم راجع به این بود که کنترل را رها کنی و خودت را بر اساس شرایط روز بپذیری ، آنها راجع به این بود که به نیروی برتر اعتماد کنی تا او کارهایی برای ما انجام دهد که خودمان نتوانستیم برای خود انجام دهیم، من همه ی این ها را شنیدم و سر را به علامت تایید تکان دادم، ولی همیشه بر این باور بودم که روزی تبدیل به شخص دیگری خواهم شد.

بعد از مدتی از کنترل کردن نواقصيم ، خسته شده و به نتیجه ی دیگری رسیدم، قدم های شش و هفت ، فقط به عنوان تشویق معنی می داد. من متوجه شدم که وقتی ما به یک مقطع مشخصی از بهبودی می رسیم احتیاج داریم تا تشخیص دهیم که تنها یک چیز هست که برای همیشه از ما گرفته می شود و آن هم تمایل به مصرف است.

من به این نتیجه رسیدم که مجبور هستم با بقیه ی نواقص خود بسازم. من احساسانی، انفجاری، بی ملاحظه و بی اعتماد. بنابراین من به یک طرز فکر مهلک تسلیم شدم. تصمیم گرفتم که بهتر است این حقیقت را بپذیرم که من تبدیل به شخص دیگری نخواهم شد.

به آهستگی برایم روشن شد که شاید فقط شاید من داشتم به این نتیجه می رسیدم، حقیقت این بود که من هرگز یک شخص متفاوت نخواهم شد، ولی دانستن این موضوع دیگر دردناک نبود، چون متوجه شدم که روی هم رفته آن قدرها هم بد نبودم. خوب بودم، یک مقدار عادات عجیب و غریب داشتم ، ولی اساسا ” کی”بودم ؟ من قبلا قادر نبودم این چیزها را ببینم ، چون دائم مشغول انتقاد از خود بوده و در رابطه با این موضوع از معتادان و انسان های دیگر نه بدتر و نه بهتر بودم، برای من آسان نبود تا تشخیص دهم که “غرور” نتيجه ی این است که یک نفر فکر کند بدتر از دیگران و یا به همان نسبت بهتر از دیگران می باشد.

پس من اشتباه می کردم . قدم ها کار می کنند . من فقط برای دیدن این مسأله غرور داشتم. عجب تصادفی که غرور هرگز در لیست نواقص اخلاقی قدم ششم من نبود! من به این آگاهی رسیدم که غرور حتما در بعضی مواقع ریشه ی مشکلاتی بوده ولی من هرگز آن را به عنوان مشکل اصلی ندیدم.

فکر می کردم که غرور مساله ای است که پس از پایان درگیری با نواقص بزرگ خود، می توانم به آن رسیدگی کنم برای من پانزده سال طول کشید تا کاملا آماده شوم و باور کنم که من خدا نیستم و شروع به درخواست کمک از خدای واقعی کنم.

شما ممکن است فکر کنید خیلی طول کشیده ، ولی من مجبور بودم روی این موضوع کار کنم. فکر کردن در مورد خودم به عنوان یک غول تا فکر کردن درباره ی خودم به عنوان یک سایز نرمال و معمولی و جالب این است که من سایز معمولی خود را بیشتر دوست دارم من مهربان، بامزه ، دوست داشتنی و حساس هستم . من طعنه زن و بدبین ، بی ملاحظه و احساساتی هم هستم و زود از کوره در می روم ، ولی زود هم می بخشم. من قصد دارم راهم را در جاده ی بهبودی ادامه دهم و درست مثل آدم های دیگر باشم.

به نقل از: مجله ی NAWAY

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *