انجمن معتادان گمنام UK

Warning: in_array() expects parameter 2 to be array, string given in /home2/nafarsi1/domains/nafarsiuk.org/public_html/wp-content/plugins/astra-addon/addons/blog-pro/classes/class-astra-ext-blog-pro-images-resizer.php on line 168
آن سوی دیوارها ,دیوانگی اعتیاد,تحت تأثیر اعتیاد,دوران مصرف,آغاز بهبودی

آن سوی دیوارها

آن سوی دیوارها

آن سوی دیوارها ,دوران مصرف,آغاز بهبودی

مقدمه :

این جزوه ساده که توسط معتادان در حال بهبودی انجمن معتادان گمنام نوشته شده است ، مخصوص کسانی است که در حال حاضر در زندان به سر برده و با مواد مخدر مشکل دارند.
این جزوه ، منعکس کننده تجربه های بهبودی از بیماری اعتیاد ، هم در داخل و هم خارج از زندان ها، می باشد.ما مصرانه از شما تقاضا می کنیم که به خودتان یک فرصت داده و با ذهنی باز ، ” آن سوی دیوارها را بخوانید. شاید این جزوه به شما کمک کند تا پاک بمانید و زندگی تان تغییر کند. امید وجود دارد.

آن سوی دیوارها 

آن سوی دیوارها,دیوانگی اعتیاد,تحت تأثیر اعتیاد,دوران مصرف,آغاز بهبودی

آن دسته از ما که در انجمن معتادان گمنام ، در حال بهبودی هستیم ، می دانیم که زندگی ما در دوران مصرف ، به خودی خود ، یک زندان با اعمال شاقه بود. ما افکار ، احساسات و تجربیات مان را به مشارکت می گذاریم به این دلیل که از طریق بهبودی در NA ، آزادی آن سوی دیوارها را یافته ایم. تجربیات ما ممکن است گوناگون باشند ولی اگر دقت کنیم، متوجه می شویم که احساسات مان مشابه اند. ممکن است شروع به درک تجربه بهبودی یکدیگر بکنیم.

قصه من ، فرق چندانی با بقیه ندارد. وقتی در حال بزرگ شدن بودم ، همیشه احساس بی کفایتی می کردم. من از مواد به عنوان یک تقویت کننده اعتماد به نفس استفاده می کردم و مواد هر گونه احساس منفی ای که داشتم را سرکوب می کرد. هر چیزی را که می گفتم هرگز انجام نمی دهم ، معمولا انجام می دادم. من دروغ می گفتم ، کلک می زدم و دزدی می کردم . تقریبا به طور مرتب ، دستگیر می شدم و در نهایت هم ، محکوم به حبس شدم.

مصرف ما ، می تواند در هر سنی شروع شده باشد. پیشرفت در مصرف ، برای ما ، به زندان یا مرگ منتهی می شود. وقتی دقیق تر شدیم ، متوجه شدیم که اعتیاد با زندگی ما چه کرده بود.

 

آن سوی دیوارها 

آن سوی دیوارها,دیوانگی اعتیاد,تحت تأثیر اعتیاد,دوران مصرف,آغاز بهبودی

من چهل و یک ساله و دارای سابقه ای طولانی در زندان ها و مراکز بازپروری هستم . از سن ده سالگی با دار التأدیب شروع کرده و بدون این که چیزی را از قلم بیندازم ، در این نظام ، فارغ التحصیل شدم. در سن پانزده سالگی ، وقتی که از دارالتأدیب آزاد شدم ، مصرف مواد را شروع کرده و زندگی ام را وقف مواد و جرائم نمودم. معروف ترین ادعای من این بود که من می توانم از پس آن بربیایم و به این ترتیب مصرف من، بیست و پنج سال طول کشیده مصرف ما ، توهم احترام به خود و دیگران را در ما به وجود می آورد. ما به احساسات شهامت ، خویشتن پذیری و ارزش قائل بودن برای خود که توسط مواد به ما داده می شد، وابسته بودیم و فقط بعدها ، متوجه شدیم که که ما به همان اندازه قبل از مصرف ، احساس تهی بودن می کنیم . از آنجایی که تمام ابعاد زندگی ما ، تحت تأثیر اعتیاد قرار گرفته است ، ما در NA می دانیم که بیماری اعتیاد ، بر روی تمام جنبه های زندگی یک فرد اثر می گذارد. پذیرفتن این که مصرف باعث ایجاد مشکلاتی برای ما شده است، آغاز بهبودی است :

به عنوان یکی از نتایج مستقیم اعتیاد فعال ، بدون هیچ راه گریزی، خودم را در زندان یافتم. از کلمه “یافتم” استفاده کردم چرا که با وجود تعداد زیاد دستگیری ها و محکومیت ها ، احساس می کردم از طرف قانون ، در امان هستم. قانون در مورد دیگران به کار می رفت ، نه در مورد من. من متفاوت و خاص بودم چون یک زن تحصیلکرده ، سفید پوست و متعلق به طبقه متوسط بالای جامعه هستم.

اما بین زندان انفرادی و بخش کیفری دیوانگان و در غل و زنجیر ، از اعتیاد فعالی رنج می کشیدم که نمی خواستم با آن زندگی کنم. من شروع به باور این نکته کردم که اعتیاد ، تبعیض قائل نمی شود. من متفاوت نیستم.
از همان آغاز ، بسیاری از ما در حال فرار بودیم. بعضی از ما، سؤاستفاده های جسمی و روانی سختی را پشت سر گذاشته بودیم. بعضی دیگر، در شرایط خشونت بار و بی رحمانه ای که به نظر می رسید هیچ گاه تمام نمی شود ، زندگی کرده بودیم. ما نمی توانستیم از عهده احساس یأس و بدبختی بربیاییم. ما سعی کردیم ازنا امیدی ای که در زندگی مان احساس می کردیم ، فرار کنیم. ما فرار کرد آسایش را پیدا کنیم و فکر کردیم که آن را در مواد مخدر و زندگی همراه با . یافتیم.

وقتی اولین بار به زندان آمدم ، در همان نقطه ای بودم که تمام معتادان به آن می رسند یعنی زندگی برای مواد. فرزندانم را از دست دادم و آنها اکنون در بهزیستی هستند و من به دلیل قتل شوهرم با اسلحه ، در زندان هستم. اگرچه ، در حالت شوک به سر می بردم ولی تنها فکر من این بود که چگونه در زندان ، مواد تهیه کنم .

برای بعضی از ما ، زندگی در زندان ، فرقی با زندگی در بیرون نداشت. اکثریت ما، در طول زندگی مان، به طریقی از بیماری اعتیاد رنج بردیم. ما مواد مخدر مصرف می کردیم تا از عهده زندگی بربیاییم زیرا فکر می کردیم تنها از طریق این راه است که می توانیم زندگی را سپری کنیم. برای آن دسته از ما که اکنون در NA در حال بهبودی هستیم ، مصرف مواد مخدر از حالت یک راه حل در آمده و خود، تبدیل به یک مشکل اصلی شد. مواد مخدر ، دیگر جوابگو نبود. ما مواد را در رأس هر چیز دیگری قرار داده بودیم و این بخشی از دیوانگی اعتیاد ما بود.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا